×
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۳۰ - حکایت در بیوفایی
گشت بدرش چو ماه نو باریک
شد جهان پیش پیر زن تاریک
۱ بیت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱ - یمدح السلطان الاعظم مالک رقاب الامم سلطان سلاطین العالم یمین الدّولة و امین الملّة کهف الإسلام و المسلمین ابا الحارث بهرامشاهبن مسعود نوّر اللّٰه مضجعه
کرد از آن نیزهٔ زبان باریک
دیدهٔ عمر دشمنان تاریک
۱ بیت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۷ - فصل اندر تبدیل حال
چون هلال دوتا شدم باریک
گشت عالم به چشم من تاریک
۱ بیت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۷ - فصل اندر تبدیل حال
مانده همچون معانی باریک
بیخطر سوی خاطر تاریک
۱ بیت
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکرکشی خاقان چین بار دوم
روشن و راستیاش بس باریک
راستی کوژ و روشنی تاریک
۱ بیت
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۶
مگسی گفت عنکبوتی را
کاین چه ساقست و ساعد باریک
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک
۲ بیت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۱ - باز رجوع کردن به قصهٔ شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره و شنیدن او عداوت منکران را و فرمودن که ایشان ابلهند و جاهل، من در خیر ایشان می کوشم و در حق ایشان سعادت ابدی میخواهم، بایستی که جان فدا کردن، به شکرانهٔ آن خود عوض عداوت مینمایند
روزشان گشت همچو شب تاریک
گردن جمله شد ز غم باریک
۱ بیت
اوحدی » جام جم » بخش ۱۰۴ - در مرتبهٔ عقل و جان
در عروقی بدین صفت باریک
مخرجی تنگ و مدخلی تاریک
۱ بیت
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۱۲ - حکایت
تابش خور چو رشتۀ باریک
اندر آمد به خانۀ تاریک
۱ بیت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹۵ - حکایت عاشق و معشوقی که شب در خلوتی نشسته بودند و در بر همه اغیار بسته ناگاه غلام آن عاشق که باریک نام داشت حلقه بر در زد عاشق گفت کیست گفت منم غلام تو باریک عاشق گفت باز گرد که اگر در باریکی مویی شده ای امشب تو را درین خلوت گنجایی نیست
کیست گفتار درین شب تاریک
گفت کمتر غلام تو باریک
۱ بیت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۳ - قصه روستایی که درازگوش پیر لنگ پشت ریش به بازار خر فروشان برد، دلال فریاد برداشت که کی می خرد خری جوان روان تندرست، روستایی چون آن بشنید باور داشت و از فروختن درازگوش پشیمان شد
گر رسیدی به جو یکی باریک
همه عالم بر او شدی تاریک
۱ بیت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۶ - گفتار در تعریف و توصیف شعر و تقسیم آن به دو قسم متقابل که یکی آسایش جانست و دیگری کاهش دل
لفظ او تیره معنیش تاریک
ره به معنی ز لفظ او باریک
۱ بیت