فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۶
سرکشیهای جوانان تا کی
دل ما در غم اینان تا کی
از پریشانی زلف ایشان
دل عشاق پریشان تا کی
از فسونهای خوش خوش چشمان
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
خاطر ما به تو صد جا بندست
آن دل تست که بیپیوندست
گره از زلف تو کس نگشاید
گرچه این عقده به مویی بندست
سرگرانیّ سر زلف تو چیست؟
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
دو چشمت میل هشیاری ندارد
ز خواب ناز بیداری ندارد
ندارد خواب خوش بیمار چشمت
چه بیماری که بیداری ندارد!
سر بیماری آن چشم گردم
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱
چون صبا از گل تو بو گیرد
اول از خون دل وضو گیرد
شانه هر شب حساب دلها را
از سر زلف مو به مو گیرد
زخم دل را نمی توانم بست
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹
صبح بلبل به نوا برخیزد
گل پی نشو و نما برخیزد
مزه دارد به سحر سیر چمن
پیشتر زانکه صبا برخیزد
ناله از عشق خوش آید اما
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
بر عدو پشت نکردن سپر است
تیغ خونریز دلیران جگر است
نشمرد کس هنر امروز به هیچ
در شمار آنکه کنون هست، زر است
خوی خوش با همه کس میسازد
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
بعد مردن، نشان ما سخن است
آتش کاروان ما سخن است
گردد از وی چراغ ما روشن
خلف دودمان ما سخن است
زو شود قدر ما مگر پیدا
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷
ندهم تن بجز از عریانی
این سر است و ره بی سامانی
خنک آن کاسب قانع که خرید
آبرو با عرق پیشانی
بازی نعمت الوان نخوری
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳۲ - تاریخ درگذشت ملابوذر فرزند مولانا خلیل الله قزوینی
«بوذر» آن نو گل بستان کمال
کرد از این عالم فانی چو سفر
نو گلی رفت که چون لاله گذاشت
داغها گلشن خود را بجگر
کرد از این اجر مصیبت فارغ
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴۱ - در سوگ و تاریخ مرگ شاه عباس دوم
در جهان ماتم و شوری دیدم
همه گویان ز دل و جان صدحیف!
چون صدف دست بهم سودی خلق
ک از آن گوهر رخشان صدحیف!
کوه و صحرا همه مینالیدند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
خواب، پرواز حرام است مرا
آشیان حلقه دام است مرا
یاد زلفت گل شب بیداری
فیض صبح اول شام است مرا
عمر سودایی زلف تو دراز
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
خوش بهاری است قدحنوشیها
بوی گل نشئه بیهوشیها
گریه کی فرصت حیرت میداد
میشمردم به تو خاموشیها
لب گشودم سخن از یادم رفت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴
هر کجا موج هیاهوی دل است
تا نفس پر می کشد بوی دل است
می توان کردن دل خود را نگاه
خوی من نازکتر از خوی دل است
گر محبت گلشن آرایی کند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
در بر دل تو و دل دلبر ماست
به تمنای تو دل در بر ماست
خاک راهیم صبا می داند
هر کجا پای نهی بر سر ماست
خصم در بستر گل خواب کند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸
آه بی تاثیر من تیر من است
هر که از من می برد پیر من است
سر به سر خواب پریشان دلم
خاطر آشفته تعبیر من است
گرد می خیزد ز دل جای نفس
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
دلم از یاد تو خندان شده است
شبم از صبح چراغان شده است
جگر صبر گدازد دندان
جان فشانی است که آسان شده است
جلوه ای داد غبارم بر باد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
جنون بوی گل افسانه کیست
محبت گردش پیمانه کیست
نگه روشنگر آیینه ماست
تغافل ساقی میخانه کیست
سرشکم دیده امشب خواب سیلاب
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴
گردش چشم تماشا می گشت
از می شیشه دلها می گشت
گریه گر از دل ما می آمد
قطره سرمایه دریا می گشت
چقدر عربده ها می کاهید
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲
دل ما زخمی از مرهم ندارد
اگر شادی ندارد غم ندارد
ز من مجنون گریزد دشت در دشت
چه شد زنجیر پای کم دارد
دلم آن غنچه بی آب و رنگ است
[...]