گنجور

 
اسیر شهرستانی

هر کجا موج هیاهوی دل است

تا نفس پر می کشد بوی دل است

می توان کردن دل خود را نگاه

خوی من نازکتر از خوی دل است

گر محبت گلشن آرایی کند

سلسبیلش موجه جوی دل است

پایمال فوج مژگان گشتم آه

گرد من محو تکاپوی دل است

هرکجا می می کشد بیخود اسیر

ساغرش لبریز از هوی دل است