گنجور

 
واعظ قزوینی

ندهم تن بجز از عریانی

این سر است و ره بی سامانی

خنک آن کاسب قانع که خرید

آبرو با عرق پیشانی

بازی نعمت الوان نخوری

گر بیابی مزه بی نانی

بگرانقدری خود خواجه مناز

این گرانی بتو باد ارزانی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode