گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

صبح دم خیز من النوم الصّلات

چون برآمد بر کفم نه هات هات

آتشی کز ملعمه ی اشراق او

در عرق مستغرق است آب حیات

آفتاب ار می کند نسبت بدو

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

عشق فرمانده موجودات است

هر چه نه زنده بدو شد مات است

طم‌طراقی که درو می بندند

آن نه عشق است همه طامات است

عشق نه شین و نه عین و نه قاف

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

گر بدانی لمن الملک این است

اطلبوا العلم ولو بالصّین است

هرچه در دایرۀ گردون نیست

همه در یک دلِ روشن بین است

گر تو را آن دلِ روشن باشد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

مستم امروز چنین مستی ‌مست

که زمن نیستی آمد در هست

گرنه پیوسته چنین باید بود

پس چرا عاشق و مستم پیوست

بر من انکار چرا چون همه‌‌اند

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

اشتیاقم به کمال افتاده ست

وین هم از حسنِ جمال افتاده ست

عشق تا در رگِ جانم بنشست

عقل در تیه ضلال افتاده ست

این چنین واقعه ها در رهِ عشق

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

هر کجا بی دلی و برناییست

مانده در دام عشق زیباییست

من اگر دوست را ندارم دوست

پس همه عمر من تمناییست

لایق درد عشق شیرینی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۹

 

این چه ننگ است که آوردی باز

دست می‌گیر و ز پا می انداز

ننگ شد نام تو از بدعهدی

آشکارا مکن ای عاقل راز

بده انصاف و مکن بی‌دادی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲

 

نوبهارست و صبا عنبر بیز

روح خواهد که شود راح آمیز

در چنین وقت خوش آمد پیوند

نازنینا مکن از ما پرهیز

صلح پیش آر و صفا کن گرچه

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۲

 

برفکن برقع از آن رویِ چو ماه

تا به ماهت کنم از دور نگاه

گرچه هر لحظه برانگیخته ای

رستخیزی دگر از لشکر گاه

کو مرا جایِ نزولِ تو که نیست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۸

 

تو مرا هم‌نفسِ دیرینه

من همان احمدکِ پارینه

هم‌چنان است که بر آهن و سنگ

نقش اخلاص توام بر سینه

هر کجا مهر و محبت باشد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۶

 

هیچت افتد که به ما بر گذری

وز سرِ لطف به ما در نگری

می توانی که دلم دریابی

بهترک زین غم کارم بخوری

چند خاموش توان بود و حمول

[...]

حکیم نزاری