لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
حکیم نزاری

مستم امروز چنین مستی ‌مست

که زمن نیستی آمد در هست

گرنه پیوسته چنین باید بود

پس چرا عاشق و مستم پیوست

بر من انکار چرا چون همه‌‌اند

عاشق و شیفته و دوست پرست

محتسب مست و مشنِّع بر من

که دگر باره فلان توبه شکست

ای مسلمانان از بهر خدای

کیست کو نیست چو من عاشق و مست

هیچ کس نیست در آفاق که نیست

زیر پای هوسی دیگر پست

از سرِ دنیی و عقبی برخاست

هر که در کنج خرابات نشست

عاقبت در سرِ دل کردم جان

جان و دل هر دو بدادم از دست

دارم از شیخ سوالی موجز

نکته‌ای نادره بر خواهم بست

آن که زو روح بیاساید به

یا از آن کو دلِ دل‌داده بخست

با صبا گفتم اگر بتوانی

که ز سر تازه کنی عهدِ الست

اگر از ظلمتِ بیت الاحزان

روی آن هست که بتوانم جست

راه بر مصرِ نزاری کن زود

بویِ پیراهنِ یوسف بفرست

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
حمیدالدین بلخی

هر عروسی که کنون در چمن است

همه در حیرت و حسرت چو من است

شاخ از قطره چو سیمین سمن است

برگ در روضه چو زرین مجن است

آب بر شاخ بهنگام سحر

[...]

خاقانی

سیزده جنس نهاده است نبی

که همه مسخ شدند و همه هست

ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع

دیگری پیل که شد فسق پرست

من خری دیدم کو مسخ نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

دل و جانم بره جانان است

گر بدو باز رسم جان آن است

پای در دامن صبر آرم از آنک

دست دست ستم هجران است

آن چه من می کشم از فرقت او

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

شاخ سرسبز و چمن دلشادست

عالم از عدل بهار آباد است

غنچه تا روی به صحرا آورد

گرهی از سر دل بگشادست

سرو در خدمت گل برپایست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
عراقی

گر ز خورشید بوم بی نور است

از پی ضعف خود، نه از پی اوست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه