گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷۰

 

پشت بر یار کمان ابروی ما نتوان کرد

خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد

کشته ی تیغ ملامت برضا نتوان شد

حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد

گرچه از ما بخطا روی بپیچید و برفت

[...]

خواجوی کرمانی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶

 

دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد

تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد

آن‌چه سعی است، من اندر طلبت بنمایم

این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد

دامنِ دوست به صد خونِ دل افتاد به دست

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳

 

با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد

حاصل عمر عزیز است رها نتوان کرد

چشم ما روشنی از نور جمالش دارد

یک دمی نور وی از دیده جدا نتوان کرد

سود و سرمایه همه در سر کارش کردیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد

گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد

کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان

گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد

عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش

[...]

نسیمی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴ - تتبع خواجه

 

بند گیسوی تو از دست رها نتوان کرد

گر جدا سازیش از بند جدا نتوان کرد

دم نگه دار مسیحا که به جز نوش وصال

درد مهلک چو شد از هجر دوا نتوان کرد

چو خرامی سوی ما گر نه فقیرم بینی

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

شیخ بهایی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

نشود شاد دل از وعده وصل تو مگر

داند این را که به این وعده وفا نتوان کرد

ترک آرایش آن طرّه مکن کاندر وی

جز دل من گرهی هست که وا نتوان کرد

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵۵

 

از تپش منع دل بی سر و پا نتوان کرد

منع بیطاقتی قبله نما نتوان کرد

نتوان آب گرفت از جگر تشنه تیغ

دل ز دلدار به تدبیر جدا نتوان کرد

با گهر از صدف پوچ گذشتن سهل است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳۱

 

قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد

دامن دولت جاوید رها نتوان کرد

قاصد و نامه و پیغام نمی خواهد عشق

در حرم پیروی قبله نما نتوان کرد

صائب تبریزی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد

دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد

گر عتاب است وگر ناز کدام است آن کار

که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد

من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس

[...]

هاتف اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

در دل سخت تو هر چند که جا نتوان کرد

دامن وصل تو از دست رها نتوان کرد

به همین جرم که از کوی تو دور افتادم

ترک عاشق کشی و منع جفا نتوان کرد

دم غنیمت شمر و جام صبوحی مگذار

[...]

حزین لاهیجی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

آن جفا پیشه که منعش ز جفا نتوان کرد

چه توان کرد که منع دل ما نتوان کرد

آن که در خیل نکویان نتوان یافت چو او

به جفائی که کند ترک وفا نتوان کرد

نتوان کرد جدائی ز تو اما چه علاج

[...]

رفیق اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

من گرفتم که به عشاق وفا نتوان کرد

آخر ای پادشه حسن جفا نتوان کرد

سفر کعبه کنی کاش که آنجا گویم

روز عید است و حرم ترک فدا نتوان کرد

چون شوی بی خبر از باده مگو جمشیدم

[...]

یغمای جندقی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

دل ز قید غمت ای دوست رها نتوان کرد

هست دردی غم عشقت که دوا نتوان کرد

میتوان دین و دل و عقل ز کف داد ولی

رشتهٔ زلف تو از دست رها نتوان کرد

تا دل جام نشد خون به لبانت نرسید

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode