با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد
حاصل عمر عزیز است رها نتوان کرد
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
یک دمی نور وی از دیده جدا نتوان کرد
سود و سرمایه همه در سر کارش کردیم
هیچ سودا به از این درد و سرا نتوان کرد
برو از خویش فنا شو به خدا باقی باش
بی فنا پادشهی ملک بقا نتوان کرد
ما حبابیم زده خیمه ای از باد بر آب
بی تکلف به از این نسبت ما نتوان کرد
بینوایان ز در شاه نوا می یابند
گر گدا گریه کند منع گدا نتوان کرد
سیدم اهل صواب است خطائی نکند
توبه گر هست چه گویم که خطا نتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و دردناک است. شاعر از چالشهای زندگی و محبت سخن میگوید و اشاره میکند که نمیتوان از عشق و زیبایی محبوب فاصله گرفت. در عین حال، او به ناپایداری زندگی مثل حبابی بر آب اشاره میکند و نشان میدهد که همه چیز در این دنیا ویران میشود و تنها عشق و محبت باقی میماند. او همچنین به وضعیت فقرا و نیازمندان اشاره میکند که حتی در سختیها هم نمیتوانند از ابراز احساسات خود دست بردارند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که انسانها اشتباهاتی دارند و نمیتوانند از آن پرهیز کنند، حتی اگر به توبه و اصلاح بپردازند.
هوش مصنوعی: با چنین دلدردی نمیتوان به دنبال درمان رفت، زیرا زندگی گرانبهاست و نمیتوان آن را رها کرد.
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر زیبایی او روشن است و حتی یک لحظه هم نمیتوانیم نور او را از دیدگانمان دور کنیم.
هوش مصنوعی: ما تمام تلاش و سرمایهمان را برای کار و کسب به کار گرفتیم، اما هیچ چیز به اندازهی این درد و رنج نمیتواند ما را به سوی سود ببرد.
هوش مصنوعی: به خودت وابسته نباش و از خودت بگذر تا به خدا و آنچه پایدار است پیوند برقرار کنی. هیچ کس نمیتواند به مقام پادشاهی ابدیت دست یابد.
هوش مصنوعی: ما مانند حبابهایی هستیم که بیهیچ زحمتی بر روی آب تشکیل میشوند، و هیچ نسبت و مقایسهای نمیتواند به خوبی وضعیت ما را توصیف کند.
هوش مصنوعی: بیوهزنان و درویشان از درگاه پادشاه نعمت میگیرند، اگر کسی به حال گدایان گریه کند، نمیتوان مانع گریه کردن آنها شد.
هوش مصنوعی: سید من انسان با بصیرتی است و هیچ گناهی نمیکند. اگر هم کسی توبه کند، نمیتوانم بگویم که او خطا کرده است، زیرا اصلاً اشتباهی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پشت بر یار کمان ابروی ما نتوان کرد
خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد
کشته ی تیغ ملامت برضا نتوان شد
حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد
گرچه از ما بخطا روی بپیچید و برفت
[...]
دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد
آنچه سعی است، من اندر طلبت بنمایم
این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد
دامنِ دوست به صد خونِ دل افتاد به دست
[...]
از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد
گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد
کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان
گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد
عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش
[...]
بند گیسوی تو از دست رها نتوان کرد
گر جدا سازیش از بند جدا نتوان کرد
دم نگه دار مسیحا که به جز نوش وصال
درد مهلک چو شد از هجر دوا نتوان کرد
چو خرامی سوی ما گر نه فقیرم بینی
[...]
دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.