گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

پای بستند و ره سعی نشانم دادند

دست و بازو بشکستند و کمانم دادند

جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت

خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند

العطش زاست درین وادی تفسیده دلم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد

هر غباری ست ز آیینه فراموشش باد

دامن مرحمت دولت ساقیست فراخ

جرم من پردگی خلق خطاپوشش باد

یا رب آشفته مکن طرهاش از زاری دل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

شور سودای تو در کودکی، استادم بود

کوه و صحرا همه جا عرصهٔ فریادم بود

سختی هجر، نزد شیشهٔ ناموس به سنگ

قاف تا قاف جهان بزم پریزادم بود

رم آهوی ختن پیش دلم زانو زد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲

 

زلف بی باک تو تا سلسله جنبانم بود

سر سودازدگان ریگ بیابانم بود

دستم از تنگی دل وقف گریبان شده است

یاد آن روز که در گردن جانانم بود

یاد باد آنکه به چنگ غم خورشید رخی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵

 

یاد روزی که تو را میل به اغیار نبود

غیر من با دگری عشق تو را کار نبود

دل سودازده روزیکه گرفتار تو شد

یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود

همچو شیر و شکر آمیخته با هم بودیم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴

 

جلوه اش دامن نازی به دل ریش کشید

پادشه رخت به ویرانهٔ درویش کشید

سر به جیب دل آتشکده بردم گفتم

که چها ناوک آن شوخ جفاکیش کشید

فلک افتادهٔ من بود، به هندم انداخت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

بر سر تربتم آن نوگل خندان آرید

سست پیمان مرا بر سر پیمان آرید

چاک این سینه به دامان قیامت رفته ست

تاری از زلفش و آن سوزش مژگان آرید

دل بود منتظر و شوق نمی آید باز

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵

 

ننگ در عشق و جنون نام مرا عالی کرد

آمد ادبار درین کوچه و اقبالی کرد

نیست امروز عجب گر غمش از شادی ماست

آنکه دی از غم ما آن همه خوشحالی کرد

گرچه دریا نشود خشک به تردستی ابر

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷

 

آب و رنگی به چمن فیض گلستان تو داد

غنچه را جام شکفتن، لب خندان تو داد

بامدادان نکنم پاره گریبان، چه کنم؟

سینه ی صبح نشانی ز گریبان تو داد

عمرها در طلب چشمهٔ حیوان بودم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

سبزه دور از تو، مغیلان به نظر می آید

غنچه بی روی تو پیکان، به نظر می آید

شده رسوایی ما، پردهٔ عریانی ما

سینهٔ چاک، گریبان به نظر می آید

دل از آسایش دوران نشود جمع مرا

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸

 

زاهد از حلقهٔ ما چون دگران برخیزد

کف زنان، جامه دران، رقص کنان برخیزد

پردهٔ دیده حجاب است میان من و دوست

خرّم آن روز که این هم ز میان برخیزد

خوار و پامال تر از سایهٔ افتاده منم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

دارم از عشق و جنون سلسله جنبانی چند

در میان تاول آواره بیابانی چند

در ره شوق، من و سینه ی نالان جرس

عرضه کردیم به هم چاک گریبانی چند

من و مینای می و شمع، ز خونین جگری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹

 

رهرو وادی عشق، آبله پا می باید

غم جدا، گریه جدا، ناله جدا می باید

ساده لوحانه کنی دل چه پر از نقش و نگار؟

زینت خانهٔ آیینه صفا می باید

صبح عید است در میکده ها بگشایید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵

 

ای صبا نکته ای از لعل شکربار بیار

گهری تحفه ز گجینه ی اسرار بیار

در جبینش اثر مهری اگر هست بگوی

مژده ی پرتوی از عالم انوار بیار

دامن آلوده به بوی گل فردوس مکن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷

 

بی تو در پیرهن نامیه، خار است بهار

چشم مخمور تو را گرد و غبار است بهار

به تمنّای تو ای نسترن آرای بهشت

پای تا سر همه آغوش و کنار است بهار

بس که دنبال تو ای سرو خرامان گشتهست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸

 

سبز شد خط لبّ یار، بهار است بهار

ای جنون من سرشار، بهار است بهار

سینه گو چاک زند زاهد محراب نشین

سر ما و ره خمّار، بهار است بهار

دیده بحری ست پر آشوب، جنون است جنون

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰

 

من خراباتیم ای شوخ، مرا یار مگیر

نیکنامی تو، ره خانه خمّار مگیر

عنبرین طره چه انداخته ای بر سر دوش

کافر عشق تو ماییم، تو زنار مگیر

شمع سان گر سرم از تیغ زنی زنده شوم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۵

 

مزد تردستی فرهاد رسید آخر کار

بازوی تیشه به فریاد رسید آخر کار

عشق درکشتن عشاق، مدارا می کرد

تیغ ناز تو به امداد رسید آخر کار

عاقبت کلبه ما جنت جاویدان شد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

جلوهٔ ناز تو ای سرو روان ما را بس

دولت وصل تو از هر دو جهان ما را بس

در اسیری شکن زلف تو ما را دلدار

درغریبی غم تو، مونس جان ما را بس

هوس بوسه ز لعل لب او بی شرمی ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹

 

شب سودازدگان زلف پریشان تو بس

صبح صادق نفسان چاک گریبان تو بس

زمزم از حاجی و سرچشمه حیوان از خضر

لب ما جرعه کش از چاه زنخدان تو بس

حسرتی در دلم از بال و پر افشانی نیست

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۸
sunny dark_mode