شب سودازدگان زلف پریشان تو بس
صبح صادق نفسان چاک گریبان تو بس
زمزم از حاجی و سرچشمه حیوان از خضر
لب ما جرعه کش از چاه زنخدان تو بس
حسرتی در دلم از بال و پر افشانی نیست
بسملم را تپشی بر سر میدان تو بس
آشیان نیست به گلبن، هوس مرغ اسیر
دل ما در شکن طرّهٔ پیچان تو بس
سرم آموختهٔ زانوی، غمخواران نیست
کوی میدان وفا در خم چوگان تو بس
عشق را نیست خراجی، به خرابی زدگان
عذر دیوان جزا، خاطر ویران تو بس
شور محشر ز تو نقد آمده امروز حزین
داغ خورشید قیامت دل سوزان تو بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف عمیق عشق و احساسات انسانی میپردازد. شاعر به وسیله تصاویری زیبا از زلف معشوق، عشق و دلتنگی خود را بیان میکند. او از شبهایی که در اندوه فراق محبوب سپری کرده و صبحهایی که بیدار میشود، سخن میگوید. احساساتش به صورت استعارههایی از چشمه و آب، حسرت، و دلتنگی نشان داده میشود. او به عدم آرامش و آسیبدیدگی دل در اثر جدایی اشاره میکند و در نهایت بیان میکند که عشق هیچ هزینهای نمیطلبد و این احساسات عمیق به خاطر محبوبش است که موجب شور و التهاب در وجودش میشود.
هوش مصنوعی: شبهایی که دلباختگان درگیر زلفهای آشفته تو هستند، صبحهای روشنی که نفسی از تو به سوی خود میکشند، نشاندهنده عشق و جذابیت توست.
هوش مصنوعی: آب زمزم برای حاجیان و چشمه حیات برای موجودات از دست خضر میجوشد، اما ما از چاه زیبایی و جذابیت تو مینوشیم.
هوش مصنوعی: در دلم حسرتی نیست که نتوانم بال و پر بگشایم، اما ضربانی در قلبم وجود دارد که نشان از شجاعت و عشق به تو دارد.
هوش مصنوعی: ما در دل خود آرزوی پرواز و آزادی داریم، اما نمیتوانیم از زیباییهای تو چشم بپوشیم؛ حتی اگر این زیباییها ما را در قید و بند بگذارند.
هوش مصنوعی: من از کسانی که به من دلگرمی میدهند و تسلا میبخشند، آموختهام، اما در راه وفا و صداقت، تو باید خودت را به چالش بکشی و در میدانی که برای عشق و وفا وجود دارد، تلاش کنی.
هوش مصنوعی: عشق نیازی به مالیات ندارد؛ افرادی که آسیب دیدهاند، از دیوانگان به خاطر ویرانی درون تو عذری نمیطلبند.
هوش مصنوعی: امروز حال و هوای دل را به شدت دگرگون کردهای و مثل روز قیامت، داغ و سوزناک هستی. تو باعث شدهای که این احساسات عمیق و دردناک در دل به وجود بیاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خسته را فاتحهای از لب خندان تو بس
تشنه را مژدهای از چشمه حیوان تو بس
بهر در شور شر افتادن سودازدگان
هر سحر شورشی از زلف پریشان تو بس
ما ننالیم که حسن تو به ما کام نداد
[...]
حجت شور قیامت لب خندان تو بس
هم نبرد صف محشر صف مژگان تو بس
قبله زنده دلان غنچه خندان تو بس
زمزم سوختگان چاه زنخدان تو بس
گر همه روی زمین لشکر ایمان گیرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.