گنجور

 
حزین لاهیجی

جلوه اش دامن نازی به دل ریش کشید

پادشه رخت به ویرانهٔ درویش کشید

سر به جیب دل آتشکده بردم گفتم

که چها ناوک آن شوخ جفاکیش کشید

فلک افتادهٔ من بود، به هندم انداخت

عاقبت کین ز من عافیت اندیش کشید

پس ازین روبهی دهر نخواهد دیدن

هرکجا کون خری بود فلک پیش کشید

صلح کل کرد حزین ، آنکه به عالم چون من

چه جفاها که ز بیگانه و از خویش کشید