گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

به بریدن نرود ذوق تو ز اندیشه ما

سال ها پنجه به هم داده رگ و ریشه ما

اصل ما آب ز سرچشمه تحقیق خورد

گل تسلیم و رضا آورد اندیشه ما

می منصور که در جوش ز خامی ها بود

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳

 

تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟

که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما

کوه قاف از سپرانداختگان است اینجا

که دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما؟

پایکوبان به سردار رود خود حلاج

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴

 

هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما

پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما

عالم از جلوه معنی است خیابان بهشت

که نسیم سحر او بود اندیشه ما

قبضه خاک کجا دامن ما را گیرد؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶

 

رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما

پنجه در پنجه الماس کند تیشه ما

باده روح در او نشأه ماتم بخشد

مگر از سنگ مزارست گل شیشه ما

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

پیش هر باد، ز بی برگی خود می نالد

در غم بند زبان نیست نی بیشه ما

پیش ازان کز عدم آید خبر لشکر نور

زنگ صف بست در آیینه اندیشه ما

طغرای مشهدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما

بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما

از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم

مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما

گردش چشم تو صیادی دیگر دارد

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما

جوی شیر است روان از دهن شیشه ما

خسرو عشق اگر بر سر انصاف آید

خون فرهاد ز شیرین طلبد تیشه ما

ما نهالیم که پرورده باغ دگریم

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

دل فرهاد درد ناخن اندیشهٔ ما

آب از خون رگ سنگ خورد شیشهٔ ما

بازوی همت ما قوت دیگر دارد

می کند جلوهٔ شیرین شرر تیشهٔ ما

نالهٔ برق شکارش دل خارا بشکافت

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶

 

نخل شمعیم‌که در شعله دود ریشهٔ ما

عافیت سوز بود سایه اندیشهٔ ما

بسکه چون جوهرآیینه تماشا نظریم

می‌چکد خون تحیر ز رگ و ریشهٔ ما

یک نفس ساکن دامان حبابیم امروز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷

 

می‌خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما

جوهر تیغ بود خار و خس بیشهٔ ما

بس که چون شمع به غم نشو و نما یافته‌ایم

شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما

سختی دهر ز صبر دل ما زنهاری‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ما حریف غم و پیمانه کشی پیشه ما

دیده ما قدح ما دل ما شیشه ما

چه از آن مه عوض مهر بجز کین طلبم

که جفا پیشه او گشت و وفا پیشه ما

مادر این بادیه آن خار بن تشنه لبیم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

هر که را حرفتی و عشق بود پیشه ما

شیر را خانه به نی برق بود بیشه ما

از پس مرگ زند شاخه ام از میکده سر

کاندرین باغ بجا ماده بسی ریشه ما

غیر عکس تو نیفتاد در آیینه دل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۳ - درحوادث شام و مصیبت جگر گوشه امام علیهما السلام

 

«همچو فرهاد بود کوهنکنی پیشه ما »

«سنگ ما سینه ماناخن ما تیشه ما »

جیحون یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

موشکافی به جهان گرچه بود پیشهٔ ما

به میان تو نبرده است ره اندیشهٔ ما

ما که داریم به عشق تو عنان تا چه کند

دل چون سنگ تو با این دل چون شیشهٔ ما

هر کسی را هنری پیشه و کاری در پیش

[...]

صغیر اصفهانی