به بریدن نرود ذوق تو ز اندیشه ما
سال ها پنجه به هم داده رگ و ریشه ما
اصل ما آب ز سرچشمه تحقیق خورد
گل تسلیم و رضا آورد اندیشه ما
می منصور که در جوش ز خامی ها بود
بعد دوری به قوام آمده در شیشه ما
در خس و خار نبینیم به جز جلوه دوست
شجر وادی ایمن بود از بیشه ما
عشق آورده خلیل الله از آزر چه عجب
یا صمدگوی شود گر صنم از تیشه ما
کوه کن از هنر عشق ندارد نامی
نام ما راست که عشق است همین پیشه ما
گل برگ چمن عشق «نظیری » ماییم
نرود تا ابد از خاک رگ و ریشه ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و احساسات عمیق انسانی در مواجهه با عشق و حقیقت میپردازد. شاعر با اشاره به ریشهها و تاریخ خود، بر اهمیت عشق و آموزههای آن تأکید میکند. او میگوید که عشق مانند آب زلالی است که جان و روح او را سیراب میکند و از اندیشه و تفکر به دست میآید. در این شعر، عشق به عنوان نیرویی شگفتانگیز و عمیق معرفی شده و بر این نکته تأکید میکند که هیچ چیز نمیتواند از عشق او بکاهد و ریشههای آن تا ابد در خاک باقی خواهد ماند. شاعر همچنین به بینش مثبت و وجود زیبایی در زندگی اشاره میکند و به عشق به عنوان پیشهای جاودانه نگاه میکند.
هوش مصنوعی: علاقه و شوق تو به ما هرگز کم نخواهد شد، حتی اگر سالها فکر و تلاش کنیم، ارتباط و پیوند ما همچنان قوی و پایدار خواهد بود.
هوش مصنوعی: ما از حقیقت و تحقیق، زندگی و ماهیت خود را دریافت کردهایم و در نتیجه، شعور و تفکر ما با تسلیم و رضا آمیخته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی که قبلاً به خاطر ناپختگی و خامیهایش در حال جوش و煮بود، اکنون پس از مدتی دوری، به ثبات و قوام رسیده و در زندگیاش به یک حالت متعادل و پخته دست یافته است. او به مانند مایعی است که در شیشه نگهداری میشود و حالا شکل و قوام گرفته است.
هوش مصنوعی: در میان خاشاک و خارها، جز زیبایی دوست چیزی نمیبینیم؛ این درختان در وادی ایمن تنها متعلق به ما هستند.
هوش مصنوعی: عشق، خلیل (ابراهیم) را از آزر به سوی خداوند آورده است، پس چه شگفتی دارد اگر بت، با ضربهی چکش ما، به صدای «صمد» (خداوند) پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: کوه در دل خود هیچ نشانی از هنر عشق ندارد، بلکه این عشق است که ما را به کار واداشته و نام ما را بر جا گذاشته است.
هوش مصنوعی: ما عاشقان مانند گلی هستیم که در چمنزار عشق روییدهایم و از ریشه و خاک خود هرگز جدا نخواهیم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟
که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما
کوه قاف از سپرانداختگان است اینجا
که دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما؟
پایکوبان به سردار رود خود حلاج
[...]
پیش هر باد، ز بی برگی خود می نالد
در غم بند زبان نیست نی بیشه ما
پیش ازان کز عدم آید خبر لشکر نور
زنگ صف بست در آیینه اندیشه ما
شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما
بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما
از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم
مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما
گردش چشم تو صیادی دیگر دارد
[...]
نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما
جوی شیر است روان از دهن شیشه ما
خسرو عشق اگر بر سر انصاف آید
خون فرهاد ز شیرین طلبد تیشه ما
ما نهالیم که پرورده باغ دگریم
[...]
دل فرهاد درد ناخن اندیشهٔ ما
آب از خون رگ سنگ خورد شیشهٔ ما
بازوی همت ما قوت دیگر دارد
می کند جلوهٔ شیرین شرر تیشهٔ ما
نالهٔ برق شکارش دل خارا بشکافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.