گنجور

 
مشتاق اصفهانی

ما حریف غم و پیمانه کشی پیشه ما

دیده ما قدح ما دل ما شیشه ما

چه از آن مه عوض مهر بجز کین طلبم

که جفا پیشه او گشت و وفا پیشه ما

مادر این بادیه آن خار بن تشنه لبیم

که رهین نمی از خاک نشد ریشه ما

مشکل عشق به فکرت نشود طی ورنه

رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما

چه ضرور است به سنگی رسد از ما زخمی

باش گو سست‌تر از ناخن ما تیشه ما

مستی ما بود از خون دل آن روز مباد

که تنک‌مایه از این باده شود شیشه ما

منع ما چد کنی این همه مشتاق که هست

عشق بازی فن ما باده کشی پیشه ما