فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مطلع دوم
در چمن پیش لبت وا نشد ار غنچه رواست
که ز سامان جمال تو چمن تنگ فضاست
می تواند به دلم شیوه استغنا داد
آنکه سر تا قدمت را به تغافل آراست
دلبران عذر ستم خود طلبند از عشاق
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - مطلع سوم
جلوه ات دوش که سامان چمن می آراست
پیش شمشاد قدت سرو نشست و برخاست
سایه سرمه ز نامحرمی آنجا نفتد
کنج چشمت که حرم گاه عروسان حیاست
حسرت شوق به انداز گریبان نرسد
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - وصف بهار و ستایش شاه حیدر نسب ایران، حارس کشور دین شاه سلیمان صفوی
نوبهار است و درو و دشت دگر روح فزاست
سبزه تر به سرانگشت ز دل عقده گشاست
بسکه دلکش بود از فیض هوا خاک چمن
بید مجنون بفلک میرود و، رو بقفاست
میتوان کرد در آن سیر بهار دیگر
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۲
حشمت و کوکبه از شاه و، فراغت ز گداست
چتر طاووس دهد جلوه و، شاهی ز هماست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹
حال دل را تنم از ضعف زبانم گویاست
راز آتش ز جگر تشنگی خس پیداست
تو و مستانه لباسی که طرازی تن خویش
می توان کرد تفاخر که فلان بی سرو پاست
شدم از ضعف غباری که نیایم به نظر
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
تنم از آتش دل یک نفس سوخته است
بوده با خوی تو عمری سر و کارم پیداست
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۸
پرتو روی مهتاب شبستان حیاست
سایه زلف تو را خاصیت بال هماست
شمع و پروانه گرفتار تواند از چپ و راست
پی نبردست کسی جای تو شبها به کجاست
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
حاجت هر که گذشت است ز حاجات رواست
دست برداری اگر از سر خود دست دعاست
مهر رویش به دل افزود زپهلوی دو زلف
عکس مه چون دوشبه گشت در آیینه دوتاست
مسلک عشق بود هادی ارباب طلب
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷
رفتن عمر ز رفتار نفسها پیداست
وحشت موج ، تماشای خرام دریاست
گردبادی که به خود دودصفت می پیچد
نفس سوختهٔ سینهٔ چاک صحراست
جوهر آینه افسرده ز قید وطن است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲
شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست
گر به راحت نزند ساحل ما هم دریاست
راحتی در قفس وضع کدورت داریم
رنگ مژگان به هم آوردن آیینهٔ ماست
چشمحاصل چه توان داشت که در مزرع عمر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷
کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست
شور حاجت - نمک مایده استغناست
غره منشین به کمالی که کند ممتازت
بیشتر قطره گوهر شده ننگ دریاست
آن سوی چرخ برون آ ز خود و ساغر گیر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸
گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست
زنگ بر آینهام آب رخ آینههاست
نیست آهنگ دگر ذوق گرفتار غمت
الفت دام تمنای تو پرواز رساست
کشتهٔ ناز تو شد آینهٔ عمر ابد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴
نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست
عافیت در خانهٔ آیینه نقش بوریاست
تا تبسم با لب گلشن فریبت آشناست
از خجالت غنچه را پیراهن خوبی قباست
نی همین آشفتهای چون زلف داری روبهرو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶
یاد آن جلوه ز چشمم گره اشک گشاست
شوق دیدار پرستان چقدر آینه زاست
نذر کویی ست غبار به هوا رفته ی من
باخبر باش که دنبالهٔ این سرمهرساست
پیریام سر خط تحقیق فنا روشن کرد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
نه همین خندهٔ گل از پی نشو است و نماست
ای بسا گریه که چون شمع ز باد است و هواست
سرکنم خم به طمع این چه حکایت باشد
دست بالا نکنم گر همه هنگام دعاست
دلنشین شد بد و نیک و ادب و بی ادبی
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
گرچه زلفت به میان بسته به یک زنجیری است
در میان من و دیدار تو یک شبگیری است
این نه شمس است که هر روز تکاپو دارد
بلکه بگریخته از دست فنا نخجیری است
نقش دیبا نه پی زیب قبا بافته اند
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
گر بسوزیم بآتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
گر بخوانی زعطا سر زخطا در پیش است
ور برانی بجفا روی امیدم بقفاست
من بخود هر چه کنم گر کرم است آن ستم است
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
روز آسایش و آرایش و دین و دنیاست
روز افزایش و فضل و کرم و بذل و عطاست
هر طرف میگذری مجلس شکر است و سپاس
هر کجا مینگری حلقه ی ذکر است و دعاست
هر کجا دل همه خرسندی و وجداست و نشاط
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱
نافه زلفی و آئینه جامی کافی است
نه مرا چون دگران دعوی چین تا حلب است
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲ - این نامه را از قول آقاخان محلاتی به برادرش میرزا ابوالحسن خان نوشته است (مثنوی خلاصه الافتضاح منظوم همین نوشته است)
نافه زلفی و آئینه جامی کافی است
نه مرا چون دگران دعوی چین تا حلب است