جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸
نظر از مدعیان بر تو نمیاندازم
تا نگویند که من با تو نظر میبازم
آرزو میکندم در همه عالم صیدی
که نباشند رفیقان حسود انبازم
درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت
[...]

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۰
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۲
مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم
چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵
در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم
حاصلِ خرقه و سجاده، روان دربازم
حلقهٔ توبه گر امروز چو زُهّاد زنم
خازنِ میکده فردا نَکُنَد در، بازم
ور چو پروانه دهد دست، فَراغِ بالی
[...]

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
گه چو چنگم و گاه چو نی بنوازم
گه بهر ساز که سازی تو مرا میسازم
چون نیم در تو دمی در من بیچاره بدم
می نیاید بطرب هیچکس از آوازم
کبر و نازی که کنی بر من از آن مفتخرم
[...]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳
من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم
از دعای تو به مدح تو نمیپردازم
علم مدح تو بیضا علم افراختنی است
لیک من از عقبت ادعیه میافرازم
روزگاریست که بر دیده و بختت به دعا
[...]

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
پیر میخانه کند بر رخ اگر در بازم
حاصل هر دو جهان در قدمش در بازم
سازگار ار نشود گردش این نیلی خم
با خم باده و با گردش ساغر سازم
عشق خود پرده در آمد چه کنم ورنه بسی
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۰
با تو عمریست که تا نرد نظرم میبازم
از تو حاشا که نظر بر دگری پردازم
من همه عمر بگویم که تو بی انبازی
مدعی نیز در این قول بود انبازم
آید از باغ و هم آواز شود با من مست
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۱
منکه در میکده منزل بود از آغازم
شاید ار شیخ بمسجد نکند در بازم
خوش سرانجام تر از من بخرابات مجوی
کز می ناب سرشتند گل از آغازم
من دل خون شده در دست نگارین دیدم
[...]
