سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
گو تو بازآی که گر خون منت در خورد است
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
[...]

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵
هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید
وانکه در پای تو افتاد سرافراز آید
هر کبوتر که ز دام سر زلفت بجهد
به سر دانهٔ خال تو سبک باز آید
وقت جان دادن اگر بر رخت افتد نظرم
[...]

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید
که دلش هر نفس از شوق به پرواز آید
آنک بگذشت و مرا در غم هجران بگذاشت
باز ناید و گر آید ز سر ناز آید
همدمی کو که برو عرضه کنم قصّه شوق
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۴
جان به شکرانه دهم گر بت ما باز آید
یا شبی با من دلسوخته دمساز آید
که رساند ز من خسته پیامی بر دوست
هم مگر باد صبا محرم این راز آید
گر گذاری کند آن سرو به خاکم روزی
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۵
وقت آنست که دلبر ز جفا باز آید
با من خسته دل سوخته دمساز آید
بلبل دلشده نالان ز زمستان فراق
شد بهاران که دگر باره به آواز آید
رونق باغ و گلستان نبود بی رخ تو
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۷
بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید
با نفس سوختگی سرمه به آواز آید
از غریبی به وطن می روم و می گویم
وقت آن خوش که به غربت ز وطن باز آید
ذوق کاوش اگر این است که من یافته ام
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶
اگر آن ترک سیه چشم بشیراز آید
بخت برگشته عشاق زدر باز آید
هر که منصور صفت جا بسردار گزید
در میان صف عشاق سرافراز آید
هر کجا ماه رخی چهره فروزد چون شمع
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷
بود آیا که گل نو بچمن باز آید
گرد او بلبل شوریده بآواز آید
راستی پرده عشاق نگهدار آخر
ناخنت مطرب خویش بذله چو بر ساز آید
خوش بود مستی ایام جوانی و بهار
[...]

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
جز دل ما که زیاد تو بپرواز آید
کس ندیده است کبوتر پی شهباز آید
غم معشوقۀ ما شاهد هر جائی نیست
بر سر عاشق دلداده بصد ناز آید
ره دراز است اگر ره ندهم بار سفر
[...]

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
اگر آن مرغ که رفت از بر من باز آید
باز بشکسته پر روح به پرواز آید
مرغ باغ ملکوتست دل من که پرید
بهوائی که اگر صعوه رود باز آید
زلف او سلسله عشق بود چنگ زنم
[...]

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲
بعد مرگ ار بسرم آن بت طناز آید
عجبی نیست اگر جان بتنم باز آید
هر زمان دانهٔ خالش بخیالم گذرد
مرغ جان را بسر اندیشهٔ پرواز آید
ای عجب من طمع وصل زیاری دارم
[...]
