گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - وصف بزم و مدح اتابک مظفرالدین قزل ارسلان و سلطان ارسلان بن طغرل

 

الحق این جشن، نه جشن است که باغ ارم است

ارم از لطف مزاجش به وبا متهم است

نقش بند چمنش باد، ز چین لطف است

رنگریز ثمرش ماه ز چرخ کرم است

دامنش پر زر و سیم است که کان امل است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - مدح بهاءالدین محمد وزیر

 

ملک را فال ز اقبال بقا می یابد

آز را علت افلاس دوا می یابد

بدل و دست بهاء الدین تاج الوزراء

آنکه ایام از او فرو بها می یابد

حامدی اصلی فرخنده محمد نامی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - فخریه و مدح فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان «علاءالدوله»

 

باز بر اوج سخن تازم و موجی بزنم

زانکه چون ابر گرانبار دفین عدنم

گرچه رخشم برمیده است در این پهنه ملک

شاه داند که به میدان هنر تهمتنم

چیست در جیب و سر آستی و همت من

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - تاسف از درگذشت عمادالدین مردانشاه بن فخرالدین عربشاه

 

صدر و گاه فلک و جاه تهی ماند زماه

جگر شب، رخ خورشید براندود زآه

مردم دیده عزت شد و کاری است سپید

هر که چون مردم دیده نکند جامه سیاه

وای، کان غنچه نوبار فرو ریخت زبار

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - مدح خواجه اثیرالدین تورانشاه وزیر

 

زادک الله جمالا، تو گر آئی ای ماه

وقفه ای کن که جهان را بلغ السیل زباه

راز در دمدمه آمد، ز رخ راز بپاش

روز در عربده آمد ز شب زلف بکاه

باد را سایس زلف تو، درآورد به بند

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۰ - مدح عماد الدین طغلوا. والی همدان

 

ای سپهری که چو خورشید، جواد آمده‌ای

در دل و دیده سویدای سواد آمده‌ای

هر نفس تازه کند عقل به مدح تو بیاض

تا تو در حیز این کهنه سواد آمده‌ای

شغل مدح تو بدان باز گذاریم که تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

چون مرا دولت وصل تو، شبی روزی نیست

زانکه در مذهب من، عیدی و نوروزی نیست

گفتم آن لعل صفت محنت من برشکند

چرخ پیروزه ندا کرد که پیروزی نیست

چند گوئی، که بدآموزی صاحب غرض است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

هیچ، دردی به تو ای مایه درمان مرساد

هیچ، گردی به تو ای چشمه حیوان مرساد

روشن است اینکه تو ماهی و سمند تو سپهر

به چنین ماه سپهر، آفت دوران مرساد

بنده ی آن دهنم، از بن دندان که بدو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

یاد میدار که از مات نمی آید یاد

ای امید من و عهد تو سراسر همه باد

نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش

نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد

یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

همچو بالای تو سروی به چمن می‌نرسد

در خور لعل تو دُری ز عدن می‌نرسد

چه کنم قصه هجران به که گویم که مرا

یک زبان است و ز افغان به دهن می‌نرسد

هر زمان زلف تو دارد به سر ما سیهی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

مشتری غاشیه مهر تو بر دوش کشد

آسمان حلقه پیمان تو در کوش کشد

اثر لطف صدای سخنت در دل کوه

سنگ را داغ بیان از پی مفروش کشد

ماتم خصم تو را غاشیه شقه ابر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

تا تولای تو کردم شدم از خود بیزار

باجفای تو خوشم گر تو نگیری آزار

من بگریم تو بخندی چکنم خوش باشم

توو آن خنده شیرین من واین گریه زار

چون گل و خار زبستان تو آمد نه رواست

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

درد هجران تو را داغ جگر ساخته ام

گرد میدان تو را کحل بصر ساخته ام

نبود نام توای یار نه نزدیک و نه دور

تو زمن هیچ و من از تو همه بر ساخته ام

پرده کژ مده، ای هستی من بُرده ی تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

دوش با دوست محاکات بجان میگردم

نکته را راه به هنجار زیان میگردم

غیرت عشق چنان پرده همیداشت که من

نقش اسرار زخود نیز نهان میگردم

چون جهان نزل جنان بود من از پیروزی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کنم

یار در پرده نهان است، چه تدبیر کنم

راز می پوشم، تا کس به نداند لیکن

اشک و رخساره نشان است چه تدبیر کنم

وصل را صبر بکار است، صبوری را دل

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

در جهان هفت خصال است پسند حکما

که از آن هفت فراترعددی با من نیست

چو بمطعوم در آئی بسوی گوشت گرای

که بدن را به ازاو هیچ غذا ممکن نیست

وانکه را، هست نپوشد سلب فاخر پاک

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

پشت بر کار جهان آر که راه این راه است

روی در روی نشاط آر که روز این روز است

ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد

در ده آبی که در او آتش آتش سوزاست

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

گله هجر تو با وصل تو میکردم دوش

گر بشد عمر مرا هیچ بجزغم نگشاد

زان میان روی بمن کرد خیالت که اثیر

زین سخن بگذر و این واقعه بگذار زیاد

وصل ما مظلمه کس بقیامت نبرد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

شهریارا، چو ادب یافت ز عدل توجهان

کرد کاری که نه نیکوست نگردد هرگز

چرخ دربان تو گشته است و جهان دارد عزم

که از این قاعده تا اوست نگردد هرگز

گر مرا دوست ندارد چو من او را چه عجب

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲