گنجور

 
اثیر اخسیکتی

در جهان هفت خصال است پسند حکما

که از آن هفت فراترعددی با من نیست

چو بمطعوم در آئی بسوی گوشت گرای

که بدن را به ازاو هیچ غذا ممکن نیست

وانکه را، هست نپوشد سلب فاخر پاک

من بگویم که خردنیست اگرموهن نیست

مال تو گر بسر آید منه انبار، بده

ضامن رزق عوض باز دهد خائن نیست

باده ی ناب همی نوش و به ادمان کم کوش

زانکه از خاصیتش هیچ دراو مامن نیست

ور حریفی طلبی زیرک و آزاده طلب

در مزاج تواگر بخل و حسد مزمن نیست

 
 
 
صائب تبریزی

در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست

اخگری در ته خاکستر این گلخن نیست

دل چو بیناست، چه غم دیده اگر نابیناست؟

خانه آینه را روشنی از روزن نیست

راستی عقده گشاینده اسرار دل است

[...]

اسیر شهرستانی

راست رو را غمی از عربده دشمن نیست

ره چو باریک شود وسعت برگشتن نیست

راه حرف است که دارد ز تو دورم فریاد

ور نه در بزم تو نزدیکتری از من نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه