سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم
زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست
ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست
پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا
سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست
با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶
جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست
تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستم کنی
زان که در هجر دل آرامم مرا آرام نیست
دی به سردی رفت و فردا خود ندانم چون کنم
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹
پیر ما جامیست، اما در خور این جام نیست
باده صافی نوشد، اما رند درد آشام نیست
از شرابات خدا مستند ذرات دو کون
لیک هر جان در جهان در خورد این انعام نیست
پیش مستان طریقت این حکایت روشنست :
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۲
خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست
از نسیمی می توان برداشتن ما را ز خاک
چشم ما چون دیگران بر بوسه و پیغام نیست
شبنمی را کز محیط بیکران افتاد دور
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۹
(آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست
بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)
(دل چه گستاخانه با آن زلف بازی می کند
مرغ نوپرواز را اندیشه ای از دام نیست)
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
تلخکامیهای ما از گردش ایّام نیست
اندر آن کشور که ماییم آسمان را نام نیست
هر که را نسبت به چشمت بیشتر ناکامتر
کی میان تلخکامانِ تو چون بادام نیست
کار ما بیطاقتان را میتوان از خنده ساخت
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱
بی تو دل را سیر گلشن باعث آرام نیست
لاله و گل را شراب عیش ما در جام نیست
بسکه در هر حالتی طبعت به شوخی مایل است
ون در غلطان ترا در خواب هم آرام نیست
اینقدر ناآشنایی هم زخوبان ناخوش است
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
در بساط عاشقی از عشق غیر از نام نیست
می گساران را بجز شهد هوس در جام نیست
بهر وصل شاهدی هر بزم خواهی چیده شد
نغمه ی چنگش بجز بانگ صلای عام نیست
ز آفت خط بتان زین بیش بود افسانهها
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۵ - مختوم به منقبت شاه ولایت علیه السلام
بی رخ و زلف تو دل را روز و شب آرام نیست
با کسی این طایر وحشی به جز تو رام نیست
ناصحم گوید: دهد بر باد، نام نیک، عشق
می نداند عاشقان را قید ننگ و نام نیست
عقدهٔ زلف دو تا را برگشا، از پای دل
[...]