پیر ما جامیست، اما در خور این جام نیست
باده صافی نوشد، اما رند درد آشام نیست
از شرابات خدا مستند ذرات دو کون
لیک هر جان در جهان در خورد این انعام نیست
پیش مستان طریقت این حکایت روشنست :
درد نوشان خاص درگاهند و این می عام نیست
باز ناز آغاز کرد آن یار و جان می پروریم
لطف دیگر آنکه: این آغاز را انجام نیست
دایما در وصل آن جان و جهان مستغرقیم
در چنین وصلی، که گفتم، حاجت پیغام نیست
آفرین بر ساقی ما باد و بر مستی او
گرچه جامی می کشد، بد مست و نافرجام نیست
قاسمی، در پیش این کوران مگو اسرار فاش
هرکجا فهمی نباشد جای استفهام نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالات مستی و معنوی میپردازد. او به طور ضمنی به تفاوت بین مستی ظاهری و مستی واقعی اشاره میکند، جایی که باده واقعی الهی را تنها عدهای خاص درک میکنند. شاعر همچنین به زیبایی و لطافت عشق میپردازد و میگوید که در وصال با معشوق، نیازی به پیغام و بیان احساسات نیست. در نهایت، او بر ارزش تجربه عمیق میافزاید و هشدار میدهد که در حضور ناخالصیها، بیان اسرار و جستجو برای درک، بیفایده است.
هوش مصنوعی: پیر ما خود نوشندگان لذت و حکمت است، ولی مناسبتی با این زندگی پر از شوق و سرخوشی ندارد. او میتواند بادهای خالص و بیزحمت بنوشد، اما همچنان با درد و رنج آشنا نیست.
هوش مصنوعی: از میهای الهی، ذرات جهان مست شدهاند، اما هیچ انسانی در این دنیا لایق دریافت این نعمتها نیست.
هوش مصنوعی: اینجا گفته میشود که در نزد معارف و دانشپیشگان، وضوح و روشنی خاصی وجود دارد. درد و رنجی که عدهای خاص میکشند، به خاطر نزدیکی به درگاه حق و حقیقت است، در حالی که این نوع معانی و تجربیات در دسترس همگان نیست.
هوش مصنوعی: یار دلبندم دوباره ناز و کرشمهاش را آغاز کرده و من در عجبم که این عشق و محبت پایان ندارد.
هوش مصنوعی: ما همیشه در پیوندی عمیق و شگرف با عشق و هستی غرق هستیم، در این نوع پیوند، دیگر نیازی به پیام و خبر نداریم.
هوش مصنوعی: ساقی ما را ستایش میکنیم و به شوری که او به ارمغان میآورد، خوشحالیم. هرچند که او از جامی مینوشد، اما این نوشیدن به دردسر و ناامیدی نمیانجامد.
هوش مصنوعی: قاسمی، در این وضعیت پرآشوب صحبت کردن از رازها را ترک کن؛ چرا که هرجا فهم و درک وجود نداشته باشد، سوال کردن بیمورد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم
زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست
ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود
[...]
جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست
تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستم کنی
زان که در هجر دل آرامم مرا آرام نیست
دی به سردی رفت و فردا خود ندانم چون کنم
[...]
عاشق سرگشته را پروای ننگ و نام نیست
دستگیر عاشقان خستهدل جز جام نیست
نیست ره در بزم رندان زاهدان خشک را
مجلسی کان جای خاصان است بار عام نیست
مست درد عشق را با دنیای و عُقبی چه کار
[...]
خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست
از نسیمی می توان برداشتن ما را ز خاک
چشم ما چون دیگران بر بوسه و پیغام نیست
شبنمی را کز محیط بیکران افتاد دور
[...]
تلخکامیهای ما از گردش ایّام نیست
اندر آن کشور که ماییم آسمان را نام نیست
هر که را نسبت به چشمت بیشتر ناکامتر
کی میان تلخکامانِ تو چون بادام نیست
کار ما بیطاقتان را میتوان از خنده ساخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.