گنجور

 
فیاض لاهیجی

تلخ‌کامی‌های ما از گردش ایّام نیست

اندر آن کشور که ماییم آسمان را نام نیست

هر که را نسبت به چشمت بیشتر ناکام‌تر

کی میان تلخ‌کامانِ تو چون بادام نیست

کار ما بی‌طاقتان را می‌توان از خنده ساخت

احتیاج لب به زهر آغشتن دشنام نیست

در میان خاکم و خون بی‌تاب زخم دیگرست

اضطراب مرغ بسمل از پی آرام نیست

شیخ و مفتی را ز بزم عاشقان پا کوته است

خلوت خاص غم است اینجا و بار عام نیست

در هوای این گلستان چشم عنقا می‌پرد

لیک می‌داند که اینجا دانه‌ای بی‌دام نیست

ترک ننگ و نام کن فیّاض اگر دردیت هست

عاشقان را در جهان ننگی بتر از نام نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode