ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست
پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا
سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست
با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا
چون فلک را در نهاد آسایش و آرام نیست
عشق در ظاهر حرامست از پی نامحرمان
زان که هر بیگانهای شایستهٔ این نام نیست
خوردن می نهی شد زان نیز در ایام ما
کاندرین ایام هر دستی سزای جام نیست
تا نیفتد بر امید عشق در دام هوا
کاین ره خاصست اندر وی مجال عام نیست
هست خاص و عام نی نزدیک هر فرزانهای
دانهٔ دام هوا جز جام جان انجام نیست
جاهلان را در چراگه دام هست و دانه نی
عاشقان را باز در ره دانه هست و دام نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم
زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست
ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود
[...]
جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست
تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستم کنی
زان که در هجر دل آرامم مرا آرام نیست
دی به سردی رفت و فردا خود ندانم چون کنم
[...]
پیر ما جامیست، اما در خور این جام نیست
باده صافی نوشد، اما رند درد آشام نیست
از شرابات خدا مستند ذرات دو کون
لیک هر جان در جهان در خورد این انعام نیست
پیش مستان طریقت این حکایت روشنست :
[...]
خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست
از نسیمی می توان برداشتن ما را ز خاک
چشم ما چون دیگران بر بوسه و پیغام نیست
شبنمی را کز محیط بیکران افتاد دور
[...]
در بساط عاشقی از عشق غیر از نام نیست
می گساران را بجز شهد هوس در جام نیست
بهر وصل شاهدی هر بزم خواهی چیده شد
نغمه ی چنگش بجز بانگ صلای عام نیست
ز آفت خط بتان زین بیش بود افسانهها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.