گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

یار خط بر روی زیبا می‌کشد

سبزه بر گلبرگ رعنا می‌کشد

ماه را دامی ز عنبر می‌نهد

لاله را داغی ز سودا می‌کشد

سنبل از سودای مشکین کاکلش

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸ - استقبال از سعدی

 

سوی باغ آن سروبالا می‌رود

باز کار فتنه بالا می‌رود

جان من، هرگه که جایی می‌روی

عاشقان را دل به صد جا می‌رود

چون دلم خون می‌کنی بشتاب از آنک

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

ای به لطف از آب حیوان پاک‌تر

قدت از سرو روان چالاک‌تر

با که گویم درد خود، کز عشق اوست

هر کرا بینم، ز من غمناک‌تر

بی‌رخت چون لاله داغم بر دلست

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ساقیا، لطفی بکن جامی بده

درد ما را یکدم آرامی بده

میکنم عرض نیازی پیش تو

گر جوابی نیست، دشنامی بده

سر فدای تیغ تست، ای جان بیا

[...]

امیر شاهی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

هر خبر کز سرکشی گوید صبا

سرو قدّت می رباید از هوا

سرو تا شد بندهٔ نخل قدت

می برآید گرد باغ آزاد پا

زد بنفشه با خطِ سبز تو لاف

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

با سگت یاری مرا کارِ خود است

هرکسی را کار با یارِ خود است

عاشقی کردم فتادم در بلا

مبتلا هرکس ز کردار خود است

گفتمش سرو از هواداران توست

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - استقبال از امیرخسرو دهلوی

 

تا به خون ریزی غمت خنجر گرفت

کاکلت رسم جفا از سر گرفت

ماهِ رخسار تو را در جمع دوش

دید شمع و از خجالت درگرفت

لاله زآن دم ساقی بزم تو شد

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

آنکه رحمی نیست بر حال منش

گر بمیرم خون من در گردنش

تا نیاید دامن زلفش به دست

باز نتوان داشت دست از دامنش

دل خراب چشم او گشت و هنوز

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

دل چو گشت از جام معنی جرعه نوش

دلقِ صورت کرد رهن می فروش

عیب خرقه گفتن از نامردمی ست

دولت رندی که باشد عیب پوش

باز از جوش می و غوغای چنگ

[...]

خیالی بخارایی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

گر بود با من به صلح و گر به جنگ

رو نگرداند دل از وی هیچ ... نگ

بعد ازین ناموس را یکسان کنم

راست ناید عشق چون با نام و ننگ

زاهدا دست از من مسکین بشو

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

مرا آن روز عیدست اندرین راه

که گردم در جهان قربان آن ماه

صفایی مرو را گردد میسر

که اندر کعبه کویش بود راه

مکش در روی آن مه آه ای دل

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۵

 

گرده های میده و ماس بقر

گر به صد جان می فروشندش بخر

مرهم دلهای ریش صائمان

هست نان گرم و حلوای شکر

با پنیر خشک می گفت آن یکی

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۳

 

صحن بغرائی که باشد سیر دار

گر بیابی وقت را فرصت شمار

گرده های میده محبوب من است

خوش بود محبوب یاران در کنار

شد نهان در قند رخسار برنج

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۰۳

 

ای ز رشک روی تو بر ماهتاب

ماه من امشب برآ بر ماه تاب

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۰۳

 

دوش دیدم گرده نانی به خواب

این عجب در شب که بیند آفتاب

زانفعال کله بریان مگر

کله های قند رفته در حجاب

تا عیان شد طلعت قرص پنیر

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵۲ - مثنوی اطعمه

 

بشنو اکنون سرگذشتی ای پسر

فی الحقیقه در مجاز و مختصر

یک شبی در مطبخی بودم قرین

با عزیزی چند از اهل یقین

بود دیگی پر برنج و شیر ضم

[...]

صوفی محمد هروی
 

نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - و من نتایج افکاره

 

جامه چون درتوله است از قنطره

در کدینه گشت پاره یکسره

مفرش از جرجانی و مخفی شمار

در جهای خط و حبر محبره

لشکر موئینه را صوف بین

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - شیخ سعدی فرماید

 

بس بگردید و بگردد روزگار

دل بدنیا در نبندد هوشیار

در جواب او

بس بپوشید و بپوشد روزگار

خلق را رخت زمستان وبهار

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نیر کرمانی فرماید

 

سرو بالای تو سر تا پا خوش است

راستی آن قامت زیبا خوش است

قد صوف سبز سرتا پا خوش است

وان بزکتان ببریک لاخوش است

هر که میگیرد دلارامی ببر

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۶ - سید نعمت الله فرماید

 

دل ندارد هر که او را درد نیست

وانکه این دردش نباشد مرد نیست

جامه بیچاک صاحبدرد نیست

غیر یکتائی بپوشش فرد نیست

از گل بستان چو نازی پیش ما

[...]

نظام قاری
 
 
۱
۲۰۴
۲۰۵
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۳۰۶
sunny dark_mode