گنجور

 
امیر شاهی

ساقیا، لطفی بکن جامی بده

درد ما را یکدم آرامی بده

میکنم عرض نیازی پیش تو

گر جوابی نیست، دشنامی بده

سر فدای تیغ تست، ای جان بیا

قصه ما را سرانجامی بده

ما چو دوریم از برت، آخر گهی

نامه‌ای بنویس و پیغامی بده

چند سوزی شاهی دلخسته را

گاه‌گاهش وعده خامی بده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

کای صبا از دوست پیغامی بده

گر دعائی نیست دشنامی بده

اسیری لاهیجی

ساقی باقی مرا جامی بده

از لب لعل خودم کامی بده

چشم شوخت را ز بهر صید جان

از دو زلف عنبرین دامی بده

از رخ چون روز و زلف همچو شب

[...]

شاهدی

ای نسیم از دوست اعلامی بده

با دل افکار آرامی بده

در فراقت طاقت صبرم نماند

از ره الطاف پیغامی بده

از سگان کوی تو خوان بنده را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه