بود اندر عصر من دانا دلی

حل نمودی هر کرا بُد مشکلی

بود اوواقف ز حال و کار من

کس چو او واقف نبُد در انجمن

سالها با من مصاحب بود او

[...]

ای تو در زندان دنیا همچو سگ

میدوی تا آهوئی گیری به تک

جست آهو و تو افتادی بچاه

چارهٔ چَه را چه خواهی کرد آه

ای تو گم کرده چه سگ آن راه را

[...]

بودم اندر پیش نجم الدّین شبی

آنکه جز مرغان نبودش هم لبی

بد کبیرو او ز حق آگاه بود

در طریق اهل معنی شاه بود

رازی از سرّ معانی گفت او

[...]

شد یقین کانرد زمان مصطفی

چند جنگ صعب شد اصحاب را

پیش از جنگ احد این جنگ بود

که زمین از خون دشمن رنگ بود

جنگ خندق بود جنگ مشکلی

[...]

چون نبی آن شاه دین را دید شاد

مهر او را در میان جان نهاد

روی او را پاک کرد از گرد جنگ

گفت در دین از تو دارم نام وننگ

چون عمر آن ضرب دید از مرتضی

[...]

شاه غازی شاه محمود آنکه داشت

برجهان حکم نکونامی گذاشت

بود شاه عادل و بس هوشمند

هیچ خلقی را نبوده زو گزند

صیت عدلش در جهان مشهور بود

[...]

جوهر معنی من باقر بعلم

خود همی باشد بعالم کان حلم

جوهر معنی من خود صادق است

آنکه در علم طریقت حاذق است

جوهر معنی من کاظم بود

[...]

بود در بغداد نیکو مقبلی

سیّد پاکیزه خلقی پر دلی

زاهد و عابد بُد و پرهیزکار

نیک روی و نیک خلق و با وقار

بود نام او ابوالقاسم تمام

[...]

چون بیان کرد آن بزرگ دین سخن

پیش ما گفتند این را نقل کن

گفت از جدّم شنیدم این سخن

کو شنیده بود از جدّ کهن

کاندر ایام خلیفه بوده است

[...]

هر که در اصل از نبی دارد مقام

بر درنده گوشتش آمد حرام

آل پیغمبر بقول آن امام

باشد ایمن از سباع و از هوام

پس خلیفه گفت این دم می‌رویم

[...]

جیفهٔ دنیا چو مردار آمده

طالب آن کلب کردار آمده

بر تو ای نادان شده مردی حرام

چندگردی گرد مرداری مدام

بهر آن دنیا صحیفه باشدت

[...]

دارم از بستان حق گلدسته‌ای

واین حدیث خوش ز خودوارسته‌ای

سالکی نیکو خصالی مقبلی

در طریق اهل حق صاحبدلی

گفت روزی مصطفی بامرتضی

[...]

گفت پیغمبر به یاران این سخن

پیک ربّ العالمین آمد بمن

گفت حیدر را خدا این تحفه داد

بر همه خلق جهان فضلش نهاد

گفت او والی بود در ملک من

[...]

چون ولایت کرد در عالم ظهور

دید او را موسی اندر کوه طور

بوده مخفی باتمام انبیا

گشته ظاهربا من آن شیر خدا

غیر حیدر نیست با من در وجود

[...]

یک روایت خوب از من گوش کن

جام از ساقی کوثر نوش کن

نقل دارم از ثقات با صفا

آنکه روزی حضرت خیرالوری

چونکه او برگشت از حجّ الوداع

[...]

پس نبی فرمود منبر ساختند

از جهاز اشترش افراختند

رفت بر منبر رسول از پر دلی

بود همراهش در آن منبر علی

گفت با اصحاب پیغمبر تمام

[...]

جمله گفتند از طریق مهتری

تو به ما از نفس ما اولی تری

گفت هر کس را منم مولای او

پس علی مولای اوباشد نکو

حیدر از فرمان ربّ کاینات

[...]

من بگویم آنچه مقصود خداست

در نهان و آشکارا عین ماست

من بگویم با تو راز سترپوش

گر همی خواهی که دانی باده نوش

من بگویم هرچه دارم در زبان

[...]

چون پیمبر کرد این معنی ادا

دست خود برداشت از بهر دعا

گفت الهی دوستش رادوست گیر

دشمنانش را بزن بر سینه تیر

یا الهی دشمنش را خار کن

[...]

من ولای تو بجان کردم قبول

زانکه هستی این زمان نور رسول

چون عمر راند این معانی بر زبان

من ندارم از تو این معنی نهان

گفت بادت این مبارک بوالحسن

[...]