مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان
این کند از امر و او بهر ستیز
بر سر استیزهرویان خاک ریز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا
هر یکی را کرد او یکیک عزیز
هرچه آن را گفت این را گفت نیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست
نکتهها چون تیغ پولادست تیز
گر نداری تو سپر وا پس گریز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
چه عجب گر کوه صوفی شد عزیز
جسم موسی از کلوخی بود نیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز
وقت خلوت نیست جز شاه عزیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت
یا بیاد این فتادهٔ خاکبیز
چونک خوردی جرعهای بر خاک ریز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده
گفت ای یحیی بیا در من گریز
تا پناهت باشم از شمشیر تیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند تابهٔ کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر باشد و امام باشد
گفت احمد راست گفتی ای عزیز
ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی
تو برو در سایهٔ عاقل گریز
تا رهی زان دشمن پنهانستیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
کین سوم جانب چه اندامست نیز
گفت اینست اِشکمِ شیر ای عزیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست
چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز
در تو آویزان و از من در گریز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان
من حلالت میکنم خونم بریز
تا نبیند چشم من آن رستخیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست
او ز تو رو در کشد ای پر ستیز
بندها را بگسلد وز تو گریز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱ - حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعالی
تا کسی ندهد به کودک هیچ چیز
قوت پیران ازین بیش است نیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس
مفلس است این و ندارد هیچ چیز
قرض تا ندهد کس او را یک پشیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را
آن سزد از تو ایا کحل عزیز
که بیابد از تو هر ناچیز چیز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۹ - رنجانیدن امیری خفتهای را کی مار در دهانش رفته بود
گر ترا ز اصلست با جانم ستیز
تیغ زن یکبارگی خونم بریز