رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۶
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفر گون، پوشش او خود سفید
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۷
چون کشف انبوه غوغایی بدید
بانگ وژخ مردمان، خشم آورید
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵
شوی بگشاد آن فلرزش، خاک دید
کرد زن را بانگ و گفتش: ای پلید
خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۵۰ - انشدنا الامام للحلاج لنفسه فی المراثیه
بقلبی شیئیلست احسن وصفه
علی انه ما کان فهو شهید
تمر به الایام تحسب ذیلها
فتبلی به الایام و هو جدید
خواجه عبدالله انصاری » مواعظ » موعظهٔ دوازدهم - در امر به اوصاف حمیده و منع از اوصاف ناپسندیده
کار کن تا مزد یابی بر مزید
کان ترا از بهر این کار آفرید
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در ثنای بهرامشاه
کوس ملک آواز نصرت بر کشید
کفر و شرک از هول آن سر در کشید
فخر شاهان جهان بهرامشاه
شد سوی هندوستان لشکر کشید
چتر او را فتح بر تارک نهاد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵ - موعظت
چرخ چندیمان به خاک اندر کشید
چند ناکامی به روی ما رسید
هیچ حسرت ماند کاین دل آن نخورد؟
هیچ عبرت ماند کاین چشم آن ندید؟
لعبت زنجیر زلف حلقه جعد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
خیز و مهرویا فراز آور نبید
چشم مست پر خمارت باز کن
کز نشاطت صبرم از دل بر پرید
مطرب سرمست را آواز ده
[...]
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
خواست شد در ناو مادر کان بدید
شد سوی درز آب حالی برکشید
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون خبر نزدیک ترسایان رسید
کآن چنان شیخی ره ایشان گزید،
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
بعد از آن اصحاب را گفت آن مرید
گر شما را کار بودی بر مزید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خونیی که به بهشت رفت
از کجا این منزلت آمد پدید
زانچ تو کردی بدین نتوان رسید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
شادمان شد نفس او کان زر بدید
رفت سوی نانوا و نان خرید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
چون پس از عمری به مقصودی رسید
عین حسرت گشت و مقصودی ندید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد
روز دعوت ، مرد بیخود میدوید
از قضا دیوانهای او را بدید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
بس سبک مردی گران جان میدوید
در بیابانی به درویشی رسید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار جنید دربارهٔ خوشدلی
سایلی بنشست در پیش جنید
گفت ای صید خدا، بی هیچ قید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
گفت باکی نیست، میخواهم پرید
تا ازین کارم چه نقش آید پدید