چرخ چندیمان به خاک اندر کشید
چند ناکامی به روی ما رسید
هیچ حسرت ماند کاین دل آن نخورد؟
هیچ عبرت ماند کاین چشم آن ندید؟
لعبت زنجیر زلف حلقه جعد
بر جدایی دل نهاد و آرمید
آب رویم برد آب دیدگان
تا زمانه بدخویی پیش آورید
راز من چون آفتاب اندر جهان
روزگار نامساعد گسترید
دوستان گویند بس کردی مرا
لاجرم شد ناخوشت عیش لذیذ
ناشنیدستی که پیغمبر چه گفت
من شنیدستم ز من باید شنید
قال ایاکم و خضراء الدمن
دور از آن پاکی که اصل آن پلید
مشت هرگز کی برآید با درفش
پنبه با آتش کجا یارد چخید
دست چون ماند به زیر سنگ سخت
جز به نرمی کی توان بیرون کشید
نامبین گفتم این ابیات از آنک
ستر دل یکبارگی نتوان درید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفر گون، پوشش او خود سفید
بقلبی شیئیلست احسن وصفه
علی انه ما کان فهو شهید
تمر به الایام تحسب ذیلها
فتبلی به الایام و هو جدید
کوس ملک آواز نصرت بر کشید
کفر و شرک از هول آن سر در کشید
فخر شاهان جهان بهرامشاه
شد سوی هندوستان لشکر کشید
چتر او را فتح بر تارک نهاد
[...]
لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
خیز و مهرویا فراز آور نبید
چشم مست پر خمارت باز کن
کز نشاطت صبرم از دل بر پرید
مطرب سرمست را آواز ده
[...]
هر نظر کز حق بسوی او رسید
کوکبی گشت و طلب آمد پدید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.