مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۵
خوش بود گر کاهلی یک سو نهی
وز همه یاران تو زوتر برجهی
هست سرتیزی شعار شیر نر
هست دم داری در این ره روبهی
برفروز آتش زنه در دست توست
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
آن خلایق بر سر گورش مهی
کرده خون را از دو چشم خود رهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل
چون اشارتهاش را بر جان نهی
در وفای آن اشارت جان دهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش
عذرت ای خرگوش از دانش تهی
من نه خرگوشم که در گوشم نهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
شیخ کامل بود و طالب مشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان
صد هزاران نیک و بد را آن بهی
میکند هر شب ز دلهاشان تهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته کی هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند کی اللهم اعط کل منفق خلفا اللهم اعط کل ممسک تلفا و بیان کردن کی آن منفق مجاهد راه حقست نی مسرف راه هوا
هر که کارد گردد انبارش تهی
لیکش اندر مزرعه باشد بهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۸ - آمدن مهمان پیش یوسف علیهالسلام و تقاضا کردن یوسف علیهالسلام ازو تحفه و ارمغان
ور نهای منکر چنین دست تهی
در در آن دوست چون پا مینهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
میفتد او سو به سو بر هر رهی
در گل و میخنددش هر ابلهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
گفت یک اصبع چو بر چشمی نهی
بیند از خورشید عالم را تهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی فربهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱ - حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعالی
گر روم من پیش او دست تهی
او مرا بُکْشَد، اجازت میدهی؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشاندهای بر سر راه بر کن
بوک بر اجزای او تابد مهی
بوک در وی تاب مه یابد رهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۶ - فوت شدن دزد به آواز دادن آن شخص صاحبخانه را که نزدیک آمده بود که دزد را دریابد و بگیرد
گفت طراری تو یا خود ابلهی
بلک تو دزدی و زین حال آگهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۰ - ترسیدن کودک از آن شخص صاحب جثه و گفتن آن شخص کی ای کودک مترس کی من نامردم
چون ندید اندر دهل او فربهی
گفت خوکی به ازین خیک تهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۲ - قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را
فکر آن باشد که بگشاید رهی
راه آن باشد که پیش آید شهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۳ - عذر گفتن فقیر به شیخ
حالت من خواب را ماند گهی
خواب پندارد مر آن را گمرهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۲ - منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را
مشت بر هم میزدند از ابلهی
پر بدند از جهل و از دانش تهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام
وانک لنگ و لوک آن سو میجهی
از همه لنگی و لوکی میرهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۴ - قصهٔ بط بچگان کی مرغ خانگی پروردشان
تو ز کرمنا بنی آدم شهی
هم به خشکی هم به دریا پا نهی