سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - اینست خشم
بورک هندی بشد پشمینه پوش
پشم او را سگ نبوید اینست پشم
بر رییس شهر شادان شد به خشم
وی رضای او بخوید اینست خشم
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - فی الحكایة و التمثیل
گر براتی میدهی از آتشم
میرسد از قدر تو عیدی خوشم
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
کاین زمانش در گرفت از گریه چشم
تو مرو از کوزهٔ چندین بهخشم
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
گفت من دیوانهٔ بس سرکشم
وین طراق و طمطراق آید خوشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را میکشت از بهر تعصب
چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم
مَرد، اَحوَل گردد از مَیلان و خشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش
اندر آ ای مادر اینجا من خوشم
گرچه در صورت میان آتشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
شیر میگفت از سر تیزی و خشم
کز ره گوشم عدو بر بست چشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
چیست مستی بند چشم از دید چشم
تا نماید سنگ، گوهر پشم، یشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضیالله عنه
گفت کو قصر خلیفه ای حشم
تا من اسپ و رخت را آنجا کشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۲ - مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
همچو اعمش کو کند داروی چشم
چه کشد در چشمها الا که یشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۳ - باقی قصهٔ هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان هم در دنیا بچاه بابل
دست خاییدن گرفتندی ز خشم
لیک عیب خود ندیدندی به چشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش
چون بگویم، چونی ای مِحنت کشم؟
او بخواهد گفت نیکم یا خوشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۶ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت
تو منی و من توم ای محتشم
تو علی بودی علی را چون کشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۹ - بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
گفت دشمن را همیبینم به چشم
روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز
تا یکی مو باشد از تو پیش چشم
در خیالت گوهری باشد چو یشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶ - حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق
همچو موری اندرین خرمن خوشم
تا فزون از خویش باری میکشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۳ - تمامی قصهٔ زنده شدن استخوانها به دعای عیسی علیه السلام
گر ضریری لمترست و تیز خشم
گوشتپارهش دان چو او را نیست چشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۷ - شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس
کاندرین زندان دنیا من خوشم
تا که دشمنزادگان را میکشم