صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۳ - دفن اجساد شهدا
بهر دفن کشتگان با اشک و آه
آمدند اندر کنار قتلگاه
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۳ - دفن اجساد شهدا
این بود آن کس که بنهاده به راه
چشم اطفال حسین در خیمهگاه
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۸ - زبان حال علی مرتضی با فاطمه زهرا(ع)
همچو گویم از هجوم درد و آه
خواهی از هجران خود تو را همچو کاه
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۹ - صحبت غنی در وقت فوت با ملک الموت
خواجه سوی سیم و زر کردی نگاه
میکشیدی از دل پردرد آه
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۹ - صحبت غنی در وقت فوت با ملک الموت
از چه ننمودی ایا گمگشته راه
جانب حال تهیدستان نگاه
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش
باری آن درویش از درگاه شاه
گشت داخل در میان بارگاه
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش
زین بتر دیگر مگر باشد گناه
کاین چنین بیرخصت دربار شاه
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش
واگذاریدم تا که لحتی به گاه
استراحت کرده رو آرم به راه
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش
گفت پیش از جد و باب و پادشاه
از که بوده این اساس و دستگاه
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۲ - حکایت عابد با کور
زین طرف بر آن طرف پویان بهراه
برد اندر روزن غاری پناه
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۷ - در بیان اینکه چون خودی از عشق و محبت محکم میگردد ، قوای ظاهره و مخفیه نظام عالم را مسخر می سازد
نامه ی آن بنده ی حق دستگاه
لرزه ها انداخت در اندام شاه
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » خطاب به زن
گاه چون جفت اتابک شوی خواه
دست شسته بهر جفت از تاج وگاه
ملکالشعرا بهار » منظومهها » مذمت مگس (ذوبحرین) » ای مگس!
قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه
قصهٔ تست ای عدوی کینهخواه
ملکالشعرا بهار » منظومهها » مذمت مگس (ذوبحرین) » ای مگس!
بر سر و دست و تن آن بیگناه
سالک و جوش آرد و زخم سیاه
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - تیمارخوار
چشمهٔ نور است این آب سیاه
تو نکردی چون خریداران نگاه
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - تیمارخوار
تا بود پائی، چرا مانم ز راه
تا بود چشمی، چرا افتم به چاه