عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » قحطی مصر و مردن مردم و گفتهٔ مرد دیوانه
خاست اندر مصر قحطی ناگهان
خلق میمردند و میگفتند نان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت درویش حقجو و راز و نیاز او
گر پدید آری تو خود را در میان
هم ز ایمانت برآیی هم ز جان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
خوش شد از گفتار او شاه جهان
هفت بار دیگرش شد میهمان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سقایی که از سقای دیگر آب خواست
حالی این یک آب در کف آن زمان
پیش آن یک رفت و آبی خواست از آن
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت رازجویی موسی از ابلیس
زانک اگر باشد درین ره کامران
صد منی سر برزند در یک زمان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » شیخی که از سگی پلید دامن در نچید
آنچ او را هست بر ظاهر عیان
این دگر را هست در باطن نهان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود
جبرئیل آمد سوی موسی دوان
گفت همی مشغول ریشی این زمان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد
گر به حکم من کند ملک جهان
من نگردم غایب از وی یک زمان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
خواند آن دیوانه را شاه جهان
پس نهاد آن قصه با او در میان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار بوعلی طوسی دربارهٔ اهل جنت و اهل دوزخ
اهل جنت جمله گویند این زمان
خوشی فردوس برخاست از میان
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی که از نبی اجازهٔ نماز بر مصلایی گرفت
خواجه دستوری نداد او را در آن
گفت ریگ و خاک گرمست این زمان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشنضمیر دربارهٔ صبر
گر ز بعد آنکه با چندین زمان
مرغ صد باره بپردازد جهان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » بیان وادی عشق
عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت مجنون که پوست پوشید و با گوسفندان به کوی لیلی رفت
سوی لیلی ران رمه، من در میان
تا بیابم بوی لیلی یک زمان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت عاشقی که قصد کشتن معشوق بیمار را کرد
مرد عاشق را خبر دادند از آن
کاردی در دست میآمد دوان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت خلیلالله که جان به عزرائیل نمیداد
حاضری گفتش که ای شمع جهان
ازچه میندهی به عزرائیل جان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت خلیلالله که جان به عزرائیل نمیداد
گفت من چون گویم آخر ترک جان
چونک عزرائیل باشد در میان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی معرفت » گفتار عباسه دربارهٔ عشق و معرفت
گر شوی قانع به ملک این جهان
تا ابد ضایع بمانی جاودان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » حکایت مریدی که از شیخ خواست تا نکتهای بگوید
گر شما روها بشویید این زمان
آنگهی من نکته آرم در میان
عطار » منطقالطیر » بیان وادی توحید » بیان وادی توحید
چون ازل گم شد، ابد هم جاودان
هر دو را کی هیچ ماند در میان