از نبی در خواست مردی پر نیاز
تا گزارد بر مصلایی نماز
خواجه دستوری نداد او را در آن
گفت ریگ و خاک گرمست این زمان
روی نه بر خاک گرم و خاک کوی
زانک هر مجروح را داغست روی
چون تو میبینی جراحت روح را
داغ نیکوتر بود مجروح را
تا نیاری داغ دل این جایگاه
کی توان کردن بسوی تو نگاه
داغ دل آور که در میدان درد
اهل دل از داغ بشناسند مرد
دیگری گفتش کهای دارای راه
دیدهٔ ما شد درین وادی سیاه
پر سیاست مینماید این طریق
چند فرسنگ است این راه ای رفیق
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد بازکس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای نا صبور
چون شدند آنجایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد از بیخبر
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بیکنار
پس سیم وادیست آن معرفت
پس چهارم وادی استغنی صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعب ناک
هفتمین وادی فقرست و فنا
بعد ازین روی روش نبود ترا
درکشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.