گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۳

 

یخچه می‌بارید از ابر سیاه

چون ستاره بر زمین از آسمان

چون بگردد پای او از پای دار

آشکوخیده بماند همچنان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۴

 

زش ازو پاسخ دهم اندر نهان

زش به بیداری میان مردمان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۵

 

چون بگردد پای او از پایدان

خود شکوخیده بماند هم چنان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۳

 

مردمانِ بخرد اندر هر زمان

راهِ دانش را به هر گونه زبان

رودکی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان محمودغزنوی

 

عید فرخ باد بر شاه جهان

جاودانه شادمان و کامران

نعمتش پیوسته و عمرش دراز

دولتش پاینده و بختش جوان

سال و مه لشکرکش و لشکر شکن

[...]

فرخی سیستانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در شکایت از معشوق

 

ای مرا دیدار تو جان و جهان

بی تو هرگز نی جهان خواهم نه جان

ای جهان جان چه شادی باشدم

چون نباشی با من ای جان جهان

ای بسان حور و آئین پری

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۵۴ - صفت دلبر خوشرو گفته

 

ای آفتاب حسن تو را آفتاب

سجده برد همچو من از آسمان

خردی تو و بزرگ تو را پایگاه

سال تو اندک و تو بسیار دان

چو آفتاب خردی در چشم خلق

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۶۹ - صفت دلبر چنگی گوید

 

ای صنم چنگ زن چنگ ساز

فخر همه چنگ زنان جهان

چنگ تو در چنگ تو از چنگ تو

همچو من عشق تو کوژونوان

در غم هجران تو خاموش بود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۲۷ - آسمان روز

 

آسمان روز ای چو ماه آسمان

باده نوش و دار دل را شادمان

جان ز باده شاد کن زیرا که عقل

باده را بیند همی شادی جان

هر زمان باده خور ای تازه چو گل

[...]

مسعود سعد سلمان
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۴

 

روی بخت خواجه خرم همچو گل

باد تا هر سال گل آرد جهان

بسته دولت عهد با دورانش باد

تا بود پیوسته با دوران زمان

باد حاجت خرمی را با دلش

[...]

انوری
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۶

 

خرمی رو در کشیدست از جهان

وز میان برداشت انصاف آسمان

عیش را لذت نماند چون برفت

خرمی از دست و انصاف از میان

نیست در شش گوشه عالم دلی

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۲۸

 

اضحک فی الروض ثغر الاقحوان

عبرة الغیم اذا طاب الزمان

ساقیا در مجلس شاه جهان

پیر ده می زانکه عالم شد جوان

هاتها فی الشمس فی باحورها

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰

 

چون نیاید سر عشقت در بیان

همچو طفلان مهر دارم بر زبان

چون عبارت محرم عشق تو نیست

چون دهد نامحرم از پیشان نشان

آنک ازو سگ می‌کند پهلو تهی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲

 

ای گرفته حسن تو هر دو جهان

در جمالت خیره چشم عقل و جان

جان تن جان است و جان جان تویی

در جهان جانی و در جانی جهان

های و هوی عاشقانت هر سحر

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳

 

ای نهان از دیده و در دل عیان

از جهان بیرون ولی در قعر جان

هر کسی جان و جهان می‌خواندت

خود تویی از هر دو بیرون جاودان

هم جهان در جانت می‌جوید مدام

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت

 

جان نهان در جسم و تو در جان نهان

ای نهان اندر نهان ای جان جان

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

کرده در شب سوی معراجش روان

سر کل با او نهاده در نهان

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۶۷
sunny dark_mode