گنجور

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

کارما از خلق شد بر ما دراز

چند ازین مشت گدای بی نیاز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانه‌ای برهنه که جبه‌ای ژنده به او بخشیدند

 

مرد مجنون گفت ای دانای راز

ژنده‌ای بر دوختی زان روز باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانه‌ای که از مگس و کیک در عذاب بود

 

گر گنه کردی، در توبه‌ست باز

توبه کن کین در نخواهد شد فراز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

چون بدید آن زاهدی، کرد احتراز

تا نباید کرد بر مفسد نماز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » خصومت دو مرقع پوش

 

قاضی ایشان را به کنجی برد باز

گفت صوفی خوش نباشد جنگ‌ساز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت گور کنی که عمر دراز یافت

 

یافت مردی گورکن عمری دراز

سایلی گفتش که چیزی گوی باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار

 

ای ز غفلت غرقهٔ دریای آز

می‌ندانی کز چه می‌مانی تو باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار

 

چیست دنیا آشیان حرص و آز

مانده از فرعون وز نمرود باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » پند دیوانه‌ای با خواجه‌ای ناسپاس

 

خواجه‌ای می‌گفت در وقت نماز

کای خدا رحمت کن و کارم بساز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد

 

زاهدش گفت ای به شاهی سرفراز

رخنه‌ای هست آن ز عزرائیل باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عنکبوت و خانهٔ او

 

ابلق بیهودگی چندین متاز

در غرور خواجگی چندین مناز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد

 

حق ترا پرورده در صد عز و ناز

تو ز نادانی به غیری مانده باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرگ ققنس

 

سخت منقاری عجب دارد دراز

همچونی در وی بسی سوراخ باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی عیسی با خم آب

 

آخر ای غافل، ز خم بنیوش راز

بیش ازین خود را ز غفلت خر مساز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سقراط با شاگردش در دم مرگ

 

من چو خود را زنده در عمری دراز

پی نبردم، مرده کی یا بی تو باز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » راه‌بینی که از دست کسی شربت نمی‌خورد

 

گر تو هستی از مرادی سرفراز

از مراد یک نفس چندین مناز

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز می‌کرد

 

عاقبت جان سوخته، تن در گداز

بی‌پرو بی‌بال، عاجز مانده باز

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۱
sunny dark_mode