در خصومت آمدند و در جفا
دو مرقع پوش در دار القضا
قاضی ایشان را به کنجی برد باز
گفت صوفی خوش نباشد جنگساز
جامهٔ تسلیم در بر کردهاید
این خصومت از چه در سر کردهاید
گر شما هستید اهل جنگ و کین
این لباس از سر براندازید هین
ور شما این جامه را اهل آمدید
در خصومت از سر جهل آمدید
من که قاضیام نه مرد معنوی
زین مرقع شرم میدارم قوی
هر دو را بر فرق مقنع داشتن
به بود زین سان مرقع داشتن
چون تو نه مردی نه زن در کار عشق
کی توانی کرد حل اسرار عشق
گر به سر راه عشقی مبتلا
برفکن برگستوانی از بلا
گر بدعوی عزم این میدان کنی
سر دهی بر باد و ترک جان کنی
سر به دعوی بیش ازین مفراز تو
تا به رسوایی نمانی باز تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.