گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶

 

لعل را بر آفتاب حسن گویا کرده‌ای

ز آفتاب حسن خود، یک ذره پیدا کرده‌ای

قفل یاقوت از در درج دهن بگشوده‌ای

گوهر پاکیزه خویش آشکارا کرده‌ای

در همه عالم نمی‌گنجی ز فرط کبریا

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹

 

جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی

بی عزیزان نیست عمر نازنین را لذتی

بر سر من کس نمی‌آید به پرسش جز خیال

جز خیالش کس ندارد بر سر من منتی

شربت قند لبش می‌سازد این بیمار را

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹

 

ترک من می‌آیی و دلها به یغما می‌بری

روی پنهان می‌کنی، دل آشکارا می‌بری

دی دل من برده‌ای، امروز دین اکنون مرا

نیم جانی مانده است، آن نیز فردا می‌بری

آنچه گفتی: بود بالایش مرا ای دل منت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱

 

ای نسیم صبح بوی جانفزا می‌آوری

من نمی‌دانم که این بوی از کجا می‌آوری؟

ای نسیم از خاک کوی یار، حاصل کرده‌ای

تا نپنداری که از باد هوا می‌آوری

گلبن بارآورش ما را نمی‌بخشید بوی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱

 

گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی

روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی

سایه را گو: با رخ من در قفای خود مرو

سرو را گو: با قد من بر کنار جو مروی

بلبل ار گل را تقاضا می‌کند عیبش مکن

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲

 

خواجه از فرط بزرگی همچو *** شد که دماغ

لاجرم بهر بزرگان *** نجنباند ز جا

راستی وضع بزرگی*** من دارد که او

چون ببیند کودکی از دور برخیزد به پا

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳

 

ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم

می‌گشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا

تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت

بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا

در زمانت ابر می‌گوید به آواز بلند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹

 

آصف ثانی رشیدالحق والدین آنکه هست

آسمان عکسی ز روی عالم آرای شما

صاحبا از ماجرای حال خود من شمه‌ای

عرض خواهم داشت بر رای اعلای شما

زان سبب بالای گردون خم شد اندر قدر صدر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳

 

ای خداوندی که پر شد گنبد فیروزه رنگ

گوش تا گوش از صدای کوس فتح و نصرتت

چون خروش نوبتت بشنید گردون گفت من

پیر گشتم نوبت من رفت و آمد نوبتت

دامن آخر زمتان پر شد ز فیض بخششت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۸

 

تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او

جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است

رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است

قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است

نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۲

 

ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن

موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است

کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر

ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است

دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۱

 

پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو

لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست

جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت

حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست

شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۶

 

ای جهانبشخ جوانبختی که اهل فضا را

جز جنابت در جهان امروز استظهار نیست

نو عروس تازه روی فتح را در روز عرض

جز به خون دشمنت گلگونه رخسار نیست

با عیار جوهر رای جهان آرای تو

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۳

 

ای خیام دولتت برکنده دور آسمان

چون خیامت بارگاه آسمان برکنده باد

جز که چشم حاسدان از باغ شاهی برنکند

سر و قدت را که چشم حاسدان برکنده باد

گر گشاید باز مرز نگوش و نرگس چشم و گوش

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۲

 

ای شهنشاهی که این چرخ مقوس روز رزم

طایران فتح را از پر تیرت بال کرد

طینت پاک تو را از جوهر عقل آفرید

آن خداوندی که شخص آدم از صلصال کرد

گرد خیلت را ظفر در چشم دولت سرمه کرد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۴

 

ای شهنشاهی جوانبختی که در معراج جاه

شهسوار همتت تا قرب اوادنی براند

بر براق همتت تا دید گردون بر عروج

بر زبان صد بار سبحان الذی اسری براند

از نشان پایه قدرت نشد آگاه وهم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۹

 

پادشاها بندگان درگه احسان تو

هر یک از هر جنس چندین چارپا بسته‌اند

چند نوبت خواستم اسبی به اسبی با رهی

این چنین میر اخران چرا در بسته‌اند

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۱

 

عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان

گردن از گردون گردان از چه می‌افراشتند

این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان

پشت بر کردند و روی از دشمنان برداشتند

گفت ای غافل تو از صورتگران روزگار

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۷

 

ای خداوندی که پیش طبع فیاضت سحاب

بی‌حیا شخصی بود گر دعوی رادی کند

مرکب عزمت به هر میدان که برخیزد ز جا

گوی خاکی در رکابش جنبش بادی کند

همتت گر ملک باقی را نماید التفات

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۱

 

دین پناها کی روا باشد که خلق از مستزاد

ملک و اسباب و زن و فرزند را مرهون کنند

سخت می‌ترسم ازین معنی که خاص و عام ملک

از تو برگردند و رو با حضرت بی چون کنند

از عوانان ممالک گردن یک تن بزن

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode