گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح شاه دوندی

 

ای زمین آستانت آسمان ملک و دین

آسمانی آسمان گر نقش بندد بر زمین

اشکوب اولت (سبع سموات طباق)

نقش درگاه تو (طبتم فادخلو ها خالدین)

نقش سقف لاجوردت آسمان را می زند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در لافتی

 

حجت قاطع امام حق امیر المومنین

بحر دانش کان مردی لطف رب العالمین

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - زوال آفتاب

 

باد چشم آفتابت خیره‌ای چرخ برین

تا نبینی سرو بالایی چنین زیر زمین

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - زوال آفتاب

 

باد باقی بر سریر سلطنت سلطان حسین

آنکه او آمد سواد مملکت را نور عین

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹

 

ای جمالت آیتی از صنع رب العالمین

باد بر روی تو از ایزد هزاران آفرین

تو چنان شاهی که در منشور دولت درج کرد

عشق تو عشاق را انتم علی الحق المبین

ماه با خورشید جمشید و سپاه اختران

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۴

 

چشم اگر اینست و ابرو این و ناز و شیوه این

الوداع ای زهد و تقوی الفراق ای عقل و دین

می‌کشی ناوک ز مژگان در کمان ابروان

گه بدانم می‌کشی ای نامسلمان گه بدین

گر پری می‌گویدت من با تو می‌مانم مرنج

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۵

 

در سر زنجیر زلف او من بی عقل و دین

بار در پیچیدهام هذا جنون العاشقین

دی طبیب آمد به پرسش بر سر بالین من

گفت بینم زحمت تو گفتمش زحمت مبین

پیش لب خال سیه را آن دو رخ گر جای داد

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۹

 

تا به کی مسکین دلم باشد ز هجرانت حزین

رحم کن بر حال من طاقت ندارم بیش ازین

گفته بودی در وفایت عهد بر جا آورم

نیست گویی در دلت عهدی که کردی پیش ازین

عهد مشکن چون دو زلفت در وفای من بکوش

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۲

 

ای به قد چون سرو نازی صد هزاران آفرین

در سرابستان جان سروی نروید این چنین

با وجود آنکه بر ما نیستت میلی چنان

در سر کار تو کردم ای صنم دنیا و دین

من ز عشقت هیچ می دانی چه دارم در جهان

[...]

جهان ملک خاتون
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

گفتمش خواهم که بینم مر ترا ای نازنین

گفت اگر خواهی مرا بینی برو خود را ببین

گفتمش با تو نشستن آرزو دارد دلم

گفت اگر این آرزو باشد ترا با خود نشین

گفتمش بی پرده با تو گر سخن گویم رواست

[...]

شمس مغربی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۹

 

ای ز خورشید رخت تا ماه بعد المشرقین

اهل بینش را تماشای جمالت فرض عین

روی تو چون مه عیان سر دهانت بس نهان

در میان این و آن موی میانت بین بین

سبحه در گردن عصا در کف مصلا بر کتف

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۲

 

ترک شهر آشوب من زینسان که شد صحرانشین

خواهم از شوقش به صحرا رو نهادن بعد ازین

هر کجا منزل کند شب گر تواند زآسمان

مه زند بهر نزولش خیمه بر روی زمین

توسن عقلم که از عشق بتان سر می کشد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

برتر آمد در علو این منزل از چرخ برین

نیست با این منزلت یک خانه در روی زمین

بس که طرح و وضع شیرین آمده ست این خانه را

همچو بیت نحل پنداری پر است از انگبین

هست طاق غرفه اش ابرو و شه در وی چو چشم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

جامی ارباب کرم نایاب چون عنقا شدند

اهل همت را بود قاف قناعت فرض عین

راح راحت نیست در جام غم انجام طمع

کأس یأس از کف منه کالیأس احدی راحتین

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲

 

گفت دانایی چو پرسیدم که قلب العبد این

از سر بینش که قلب العبد بین الاصبعین

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

با خرد گفتم چه سازم زیور این نوعروس

تا به چشم خواستگارانش فزاید زیب و زین

گفت درهای ثنای شهریار کامگار

نصرة الدینا معز الدوله کهف الخافقین

اختر برج جلالت گوهر درج شرف

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - مدح امیر المومنین (ع)

 

سرزدم از خواب صبحی کز نسیم عنبرین

شبنمی از عنبر اشهب نشستی بر زمین

بادمیبردی بعالم فوج فوج و موج موج

کاروان در کاروان منزل بمنزل مشک چین

نکهت جان عالم اندر عالم و پنداشتم

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه صفوی

 

مژده عالم را که دهر از امر رب‌العالمین

بهر شاه نوجوان رخش خلافت کرد زین

خاتم شاهنشهی را بهر آن گیتی پناه

کنده حکاک قضا الملک منی بر نگین

امر عالی را به امر عالی او عنقریب

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۴ - در تاریخ پدر خود گوید

 

والدمن خواجه میراحمد که بود از اعتقاد

رشتهٔ مهر امیرالمؤمنین حبل‌المتقین

با گناه بی حد از دنیا چو رحلت می‌نمود

داشت امید شفاعت زان شفیع‌المذنبین

لاجرم تاریخ فوتش هرکه کرد از من سوال

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند در مرثیهٔ شاهنشاه مغفور شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه

 

خسرو صاحبقران شاهنشه نصرت قرین

داور دارا نشان فرمانده مسند نشین

آفتاب دین و دولت کامیاب بحر و بر

پاسبان ملک و ملت قهرمان ماء و طین

شهسوار عرش میدان چوگان که داشت

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹
sunny dark_mode