گنجور

 
کمال خجندی

در سر زنجیر زلف او من بی عقل و دین

بار در پیچیدهام هذا جنون العاشقین

دی طبیب آمد به پرسش بر سر بالین من

گفت بینم زحمت تو گفتمش زحمت مبین

پیش لب خال سیه را آن دو رخ گر جای داد

سادگی باشد مگس را بر شکر کردن امین

چون روی ای نیر از آن ترکش روان منشین بخاک

و به قد بار میمانی با بر جان نشین

لطف اندامت که پیراهن به دامن می نهفت

ترسم از ساعد که ننهد در میان با آستین

آستین بوست چو کس را بر نمی آید ز دست

دامن از ما خاکیان چون زلف باری در مچین

با نشان در پیش تیغم یا نشین پیش کمال

من نخواهم عمر بی تو با چنان کن با چنین

 
 
 
کسایی

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین

فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین

فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست

فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین

فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا

[...]

فرخی سیستانی

ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین

نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین

کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه

چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین

سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی

[...]

منوچهری

حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین

داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین

شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفت‌جفت

ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین

حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست

[...]

قطران تبریزی

گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین

بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین

بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان

کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین

ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند

[...]

مسعود سعد سلمان

آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین

کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین

آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا

آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین

چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه