مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید
روزگارم در سر و کار بتی دلگیر شد
کودکم چون بخت برنا بوده من پیر شد
روزم از بس ظلمت اندوه و غم چون قیر شد
شیر رویم قیر گشت و قیر مویم شیر شد
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵
دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد
تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد
چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق
نوک مژگانش ز بهر کشتن من تیر شد
نیست جز سودای زلف همچو قیرش در سرم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳
دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد
مُلک شوقم را فریبت از پی تعمیر شد
نسبت دل با خودم دیدم، بسی کم مایه بود
بر جنون افزودمش تا قابل زنجیر شد
یافتم تعبیر رنگی چون به بالینم نشست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۷
از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد
از زبان خلق پنهان در دهان شیر شد
می فزاید هایهوی می پرستان را سرود
شورش مجنون زیاد از ناله زنجیر شد
در تماشاگاه عالم دیده حیران ما
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۸
جذبه شوق تو هر کس را گریبان گیر شد
هر سر مو بر تنش در قطع ره شمشیر شد
نوبهار زندگی را در خزان از سر گرفت
چون زلیخا هر که در عشق جوانان پیر شد
عاشق مسکین نظر بندست هر جا می رود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۹۷
تا دل از زلفش جدایی کرد از جان سیر شد
نافه تا افتاد دور از ناف آهو پیر شد
روزی لب تشنگان را می دهد سامان خدا
دایه هر خونی که خورد از دست طفلان، شیر شد
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵
کندن دل زان جوان، آسایش این پیر شد
از کشش یابد خلاصی، چون کمان بی تیر شد
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲
گفتم از عشقت کشم دامن گریبانگیر شد
سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
کاوکاو چشمه اندازد ز صافی آب را
آنقدر در گریه کوشیدم که بیتاثیر شد
از خدنگ عشق، پیکانی که شد در سینه جمع
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶
بس که دلگیرم غم از آمیزشم دلگیر شد
بس که بیکس، بیکسی از اختلاطم سیر شد
در ازل از خنجر مژگان خوبان باز ماند
قطرة آبی که در کار دم شمشیر شد
در بلندی میتوانستم گذشت از آفتاب
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۱
فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد
موی چینی بر صداها جادهٔ شبگیر شد
موجها تا قطره زین دریا به بیباکی گذشت
گوهر ما را ز خودداری گذشتن دیر شد
آب میگشتیمکاش از ننگ بیدردی چو کوه
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۹ - در بعضی از فتوحات شاهزاده شجاعالسلطنه گوید
عافیت اکنون چو تیغ شاه عالمگیر شد
کان دَدِ پتیارهٔ دیوانه در زنجیر شد
تیغ خونریز ملک از کشتن او عار داشت
تا نپنداری که در پاداش او تأخیر شد
گفتهبود اختر شناسش تاج ورخواهی شدن
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وله
چون به کاری از رجال اقدام بر تدبیر شد
هر چه او فرمود تاج تارک تقدیر شد
تیر دوراندیش عزمش را قضا نخجیر شد
همچو کیهان سیر رایش ازچه عالمگیر شد