گنجور

 
فیاض لاهیجی

اقبال رو نمود و به ما یار یار شد

وین روزگار تیرة ما روزگار شد

پیمان ناشکستة ما با تو تازه گشت

عهد نبستة تو به ما استوار شد

با دانه‌های جوهر تیغ تو دل خوش است

این آب و دانه مرغ مرا سازگار شد

گلگونه‌ای برای عروس خزان نماند

رنگی که داشت گل همه صرف بهار شد

فیّاض را نوید وصال تو زنده کرد

چشمی که هم نداشت برای تو چار شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode