فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد
موی چینی بر صداها جادهٔ شبگیر شد
موجها تا قطره زین دریا به بیباکی گذشت
گوهر ما را ز خودداری گذشتن دیر شد
آب میگشتیمکاش از ننگ بیدردی چو کوه
کز دل سنگین عرقها بر رخ ما قیر شد
در جناب کبریا جز نیستی مقبول نیست
خدمت اندیشیدن ما موجد تقصیر شد
صید ما دیوانگان تألیف چندین دام داشت
حلقهها عمری به هم جوشید تا زنجیر شد
نور دل جوشاند عشق از پردهٔ بخت سیاه
صبح ما زین شام در پستان زنگی شیر شد
آدمی چندان به مهمانخانهٔ گردون نماند
این ستمکش یک دو دم غم خورد آخر سیر شد
در عدم از ما و من پر بیخبر میزبستیم
خواب ما را زندگی هنگامهٔ تعبیر شد
کوهها از شرم خاموشی به پستی ساختند
سرمه گردیدن به یاد آمد بم ما زیر شد
طبع ما را عجز، نقاش هزار اندیشه کرد
ناتوانی مو دمید و کلک این تصویر شد
زین همه اسباب بیرون تا کجا آید کسی
چین دامان بلندم خار دامنگیر شد
قدر زانو اندکی زین بیش بایستی شناخت
بر در دل حلقه زد اکنون که بیدل پیر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی افکار پیچیده انسانی و احساسات عمیق میپردازد. شاعر به تامل بر روی وجود و عدم در زندگی اشاره کرده و از ناپایداری و گذر زمان سخن میگوید. او احساس ناتوانی و درد را در زندگی تجربه میکند و به ارتباط بین عشق و سرنوشت اشاره دارد. همچنین از سادگی و عمق زندگی نسبت به زرق و برقهای آن میگوید. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زندگی با همه چالشها و غمها، درسها و تجربههای ارزشمندی به انسان ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: اندیشههای ظریف و لطیف در عالم، مانند سرمهای است که بر کلام نقش میبندد و شعرهای زیبا و دلنشین مانند موی چینی، فضایی جادویی و خاص به صداها میبخشد.
هوش مصنوعی: موجها با شجاعت و بیپروا از این دریا عبور کردند و این یعنی که گوهر ما، یعنی ارزش وجودیمان، از خودداری و ممانعت کردن دیر و زود میگذرد.
هوش مصنوعی: در جستجوی آب بودیم، کاش که نه از درد و رنج، بلکه از شرم و بیاحساسی احساس غم و سنگینی میکردیم. مانند کوهی که عرقاش بر چهرهاش مینشیند و حالتش غمگین و سنگین است.
هوش مصنوعی: در مقام بزرگی و عظمت الهی، هیچ چیزی جز عدم و نیستی مورد پذیرش نیست و اندیشیدن ما در این زمینه باعث بروز خطا و نقصان میشود.
هوش مصنوعی: ما دیوانگان با ترفندهایی مختلف به دام افتادهایم، و حلقههای این دامها سالها به هم پیوستهاند و نهایتاً باعث ایجاد زنجیری محکم شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق مانند نوری است که در دل میجوشد و از پردهٔ سرنوشت تاریک صبح، ما را به شب ماجراجویی کشانده است. در این لحظه، مانند شیری که از پستان زنگیاش شیر میخورد، ما به قدرت و سرزندگی دست پیدا کردهایم.
هوش مصنوعی: انسان در این دنیا مدت زیادی نمیتواند در کانون محنت و سختی باقی بماند. این فرد ستمدیده پس از مدتی اندوه و ناراحتی، بالاخره دلش از خاطرات تلخ سیر میشود.
هوش مصنوعی: ما در غیبت و بیخبری از خودمان بودیم و خوابیده بودیم، اما زندگی به یکباره بیدارمان کرد و ما را وارد مرحلهای از حقیقت و تعبیر کرد.
هوش مصنوعی: کوهها از شرم و سکوت خود، به سمت پایین خم شدهاند و به خاطر یادآوری این وضعیت، ما به زیر رفتیم.
هوش مصنوعی: خودمان متوجه شدیم که تواناییامان در بیان اندیشههایمان محدود است. در این وضعیت، تلاش و خلاقیت ما، به نوعی تصویر و نمایشی از افکارمان تبدیل شد.
هوش مصنوعی: با تمام مشکلات و دردسرهایی که وجود دارد، کسی نمیتواند به عمق و زیبایی وجود من دست پیدا کند. در واقع، زخمها و مشکلاتی که در زندگیام تجربه کردهام، مثل خارهایی شدهاند که به من آسیب میزنند و بر دوش من سنگینی میکنند.
هوش مصنوعی: باید این نکته را درک کنی که هر چه سن بالاتر میرود، ارزش و اهمیت آنچه داری بیشتر میشود. پس اکنون که عمر به پایان میرسد، باید از فرصتهای زندگیات بهرهبرداری کنی و به دل خود مراجعه کنی و درهای جدیدی را به روی خود باز کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگارم در سر و کار بتی دلگیر شد
کودکم چون بخت برنا بوده من پیر شد
روزم از بس ظلمت اندوه و غم چون قیر شد
شیر رویم قیر گشت و قیر مویم شیر شد
دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد
تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد
چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق
نوک مژگانش ز بهر کشتن من تیر شد
نیست جز سودای زلف همچو قیرش در سرم
[...]
دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد
مُلک شوقم را فریبت از پی تعمیر شد
نسبت دل با خودم دیدم، بسی کم مایه بود
بر جنون افزودمش تا قابل زنجیر شد
یافتم تعبیر رنگی چون به بالینم نشست
[...]
از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد
از زبان خلق پنهان در دهان شیر شد
می فزاید هایهوی می پرستان را سرود
شورش مجنون زیاد از ناله زنجیر شد
در تماشاگاه عالم دیده حیران ما
[...]
گفتم از عشقت کشم دامن گریبانگیر شد
سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
کاوکاو چشمه اندازد ز صافی آب را
آنقدر در گریه کوشیدم که بیتاثیر شد
از خدنگ عشق، پیکانی که شد در سینه جمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.