گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۴

 

بازکش یغما عنان از عرصه این داستان

کز فغان از نهاد انس و جان

یغمای جندقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه

 

شحنهٔ ما دانش، آنگه حرص در همسایگی

رستم ما زنده وانگه دیو در مازندران

هرچه نز قرآن طرازی برفشان از آستین

هرچه نز ایمان بساطی درنورد از آستان

فرق ها باشد میان آدمی و آدمی

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۸ - و من افکار طبعه فی‌المدیحه

 

تاج دولت رکن دین غیث زمین غوث زمان

شاه عادل خسرو باذل شهنشاه جهان

مرگ را در مشت‌گیرد اینک این تیغش دلیل

مار در انگشت دارد وینک آن رمحش نشان

خشم او یارد ز هم بگسستن اعضای سپهر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۰ - و له فی المدیحه

 

خلق را چون آفرید از لطف خلاق جهان

داد گوش و چشم و لب پا و سر و دست و زبان

تا که گوشی نشنود جز مدحت دارای عهد

تا نبیند دیده‌یی جز طلعت شاه جهان

تا لبی از هم نجنبد جز به مدح شهریار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۳ - در ستایش امیرالامراء العظام حسین خان نظام‌الدوله فرماید

 

دوش اندر خواب دیدم بر قد سروی جوان

سایه‌ گستر گشت خورشید از فراز آسمان

با معبّر صبح چون گفتم بگفت از ملک ری

شه فرستد خلعتی از بهر سالار زمان

آسمان ملک ریست و آفتابش پادشاه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۴ - فی‌المدیحه ایضاً

 

دوش چون شد رشتهٔ پروین عیان از آسمان

دیده‌ام پروین‌فشان شد دامنم پروین‌نشان

بر زمین از بس هجوم آورد اشکم چون نجوم

می‌نیارستم زمین را فرق‌ کرد از آسمان

برق آهم مشعلی افروخت درگیتی‌که‌گشت

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۸ - د‌ر ستایش صدر اعظم در باب فتنهٔ باب گوید

 

صدر اعظم شد چو بخت شهریار از نو جوان

از نشاط آنکه شاه بی‌قرین رست از قران

چون سکندرشاه شد صاحبقران و خواجه خضر

کز حیات شاهش ایزد داد عمر جاودان

خواست ایزد شاه را آگه‌ کند از کید خصم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۰ - در مدح د‌و شاهزاد‌هٔ آزاده محمد قلی میرزا الملقب به ملک‌آرا و شجاع السلطنهٔ مغفور طاب الله ثرا هما فرماید

 

گشته در برجی دو نجم سعد گردون را قران

یا دو خورشد فروزان طالع از یک خاوران

یا دو تابان‌ گوهر رخشده اندر یک صدف

یا دو رخشان اختر تابنده از یک آسمان

یا دو جبریل امین را در یکی مهبط نزول

[...]

قاآنی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه غازی طاب‌لله ثراه گوید

 

تاج دولت رکن دین غیث زمین غوث زمان

شاه عادل خسرو باذل شهنشاه جهان

مرگ ‌را در مشت ‌گیرد اینک این تیغش‌ دلیل

مار در انگشت گیرد اینک آن رمحش‌ نشان

خشم او یارد زهم بگسستن اعضای سپهر

[...]

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۶۳- تاریخ اتمام آسیای همزئوی خور

 

آسیائی از نو احداث آمد اندر همزئو

ز اهتمام آنکه وصفش بسته واصف را زبان

از پی تاریخ انجامش صفائی زد رقم

برد این طاحونه از گردش گروها ز آسمان

۱۲۷۰ق

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۷۲- مولود دختر میرزا سیدمحمد

 

منت ایزد را که محض مکرمت بی من و مزد

شد کرامت میرزا را دختری دلبند جان

از پی مولود وی کلک صفائی زد رقم

زهرهٔ زهرا ز برج آفتاب آمد عیان

۱۳۰۴ق

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

سال پارم بود یاری ماهروی ومهربان

دشمن دین آفت دل شور تن آشوب جان

با لب ومژگان وچشم وزلف وروی وقد او

دل مرا آسوده بود از سیر باغ وبوستان

پهن تر روش از سپر پر چین ترش زلف ازکمند

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

صاحب دیوان به ملک فارس تا شدحکمران

نه دگر کس صاحب نان است و نه دارای جان

الحذر از جور آن غدار پر کین الحذر

الامان از ظلم آن بی رحم مکار الامان

این چنین بد اصل بد ذاتی مجو در روی دهر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

مظهر لطف الهی باعث خلق جهان

پادشاه هر دو عالم خواجه کون ومکان

بلند اقبال
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۹ - در منقبت شاه ولایت علی علیه السلام

 

ای دلا منزل فراتر، بر کن از این خاکدان

غیر قُرب دوست دیگر هرچه باشد خاکدان

از خودی یکدم مجرّد، شو زهستی بی نشان

بگذر از خود یک زمان کز، بی نشان یا بی نشان

بی نشان شو در، بر آنان که خود از نفی خویش

[...]

وفایی شوشتری
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - وله

 

سکه صاحبقرانی زد چو شاه راستان

آمد از ذرات او را ارمغان بر آستان

هر چه مخزن داشت کرد ایثار ایوانش زمین

هر چه انجم داشت کرد ایفا بزمش آسمان

ای بسا در کز هوای خدمتش پرورد بحر

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وله

 

فراکلیل تو را با فرقدانست اقتران

فتح را برجنبش کلکت زجانست ارمغان

از وجودت بر روان کن فکانست امتنان

عیسی جاه تو را برآستانست آسمان

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - شاه اورنگ امامت

 

دی به تأدیبم ادیبی نکته سنج و نکته دان

هی همی گفتا: زهی از عقل و دانش بی نشان

چند با نیرنگ و دستان، روز و شب باشی قرین

چند از فرهنگ و دانش، گاه و گه جویی کران

لختی از دانش نظر بگشا به کار این سپهر

[...]

افسر کرمانی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۸ - ماده تاریخ

 

داد کز بیداد کردون وز جفای آسمان

نیست یک دم خاطری آسوده از کید جهان

راحت دنیا غم است و عشرت او ماتم است

شادیش در پی عزا باشد بهارش را خزان

سال و مه دارد خیال کشتن خرد و بزرگ

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۶ - در مدح قاسم بن الحسن(ع)

 

شیبه ابن سعد زد بر سینه پاکش سنان

بر زمین افتاد از زین برکشید از دل فغان

کی عمو دریاب قاسم را که از جور خسان

شد برادرزاده‌ات محروم از جان جهان

صامت بروجردی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode