گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲

 

ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار

اختیار اولین یارست و کردیم اختیار

هر زمان مهری و پیوندی نباشد سودمند

هر زمان عهدی و پیمانی نیاید سازگار

سر یکی داریم و دریک تن نمیباید دو سر

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧٢ - قصیده در مدح نظام الدین یحیی

 

آفرین باد آفرین ای حیدر خنجر گذار

کامد از تیغ تو آبی ملک را بر روی کار

مدتی بر خویشتن خندید خصمت همچو گل

دست تقدیرش نهاد از خنجرت ناگاه خار

دشمنانرا کار زار از خوبی کردار تست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧۵ - قصیده در تعریف و تاریخ بنای قصری که نظام الدین یحیی ساخته

 

حبذا این قصر جانپرور که تا گشت آشکار

کرد پنهان رخ ز شرم او بهشت کردگار

از لطافت هست تا حدی که جفتش در جهان

کس نبیند غیر ازین فیروزه طاق زرنگار

در خوشی آن منزلت دارد که دی مه را در او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧٧ - قصیده

 

دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار

دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار

منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست

آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار

در دوم ایوان دبیری بود کافشاندی ز کلک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧٨ - وله ایضاً در مدح و تهنیت قدوم پادشاه

 

دوش وقت صبحدم آمد نسیمی مشکبار

مژده جانپرورم داد از قدوم شهریار

گفت کآمد رایت منصور شاه شرق و غرب

بخت و دولت بر یمین و فتح و نصرت بر یسار

شاه شاهان جهان کو را توان گفتن بحق

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨۴ - قصیده در مدح معزالدین حسین کرت

 

شکر این دولت که یارد گفت ز اهل روزگار

کز کمینه بنده یاد آورد شاه کامکار

شهریار ملک پرور پادشاه دین پناه

آنکه دین و ملک را باشد بذاتش افتخار

و آنکه با دست گهر بارش نبینی در جهان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٩٢ - قصیده

 

نامد الحق اینچنین فیروز کآمد شهریار

رستم از مازندران وز هفت خوان اسفندیار

آتش قهرش چو خاک راه کرده پایمال

دشمنان باد پیما را به تیغ آبدار

اینچنین باشد بلی شاهی که باشد رایتش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٩۴

 

ای نسیم صبحدم از بخت نیک ار باشدت

بر در گیتی پناه خسرو عادل گذار

خسرو جمشید فر کز رشک دریای کفش

ابر باشد با دلی سوزان و چشمی اشکبار

شمس ملک و دین که خورشید از لقب پاشی او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٠٣

 

با خرد در حجره دل دوش صحبت داشتم

شکوه ها میکردم از دوران این نیلی حصار

گه زحل و عقد او با هم سخن میراندیم

گاه میکردیم سر نحس و سعدش آشکار

گفتم آخر چیست موجب کاین سپهر دون نواز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١۴

 

تا شدست این قصر خرم بزمگاه شهریار

ای بسا خجلت که دارد زو بهشت کردگار

جنه المأوی که بودی پیش ازین پنهان ز خلق

در میان آب کوثر گشت اکنون آشکار

تا فروغ جام گوناگون بصحنش اوفتاد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٣۵

 

شرف مرد بعلمست و کرامت بسجود

نیست بیعلم و عمل هیچکسی را مقدار

هر کراهست حسب گر نسبی نیست چه باک

بیهنر را چه شرف از نسب خویش و تبار

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٣٩

 

صاحب اعظم جلال ملک و دین یونس که باد

انجم و افلاک را گرد مدار او مدار

پنجه زرپاش و کلک در فشانش میدهد

خجلت باد خزان ورشک ابر نوبهار

عالمی در بحر احسانش غریقند آنچنانک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴١

 

صاحب اعظم غیاث ملک و دین هندو کزو

وعده شیرین بگیتی ماند خواهد یادگار

در جوابم گفت پیر کاردان یعنی خرد

کایجوان آخر چه میگوئی ز پیران شرم دار

خود همی دانی که در کتم عدم بودی که داد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵٠

 

منت ایزد را که باز افکند چتر شهریار

بر سر اهل خراسان سایه خورشید وار

شهریار شه نشان الجایتو خان کآفتاب

میکند اندر پناه سایه چترش مدار

آفتابی سایه پرور در جهان دانی که چیست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۲ - چیستان

 

چیست آن دریا که دارد بر سر آتش قرار

آتش اندر زیر و آبش تیز تاب و شعله وار

موج دریاها ز آب و موج او از آتش است

آب او چون آب دریاها نباشد خاکسار

آب او جوشان و در وی ماهیان بوالعجب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴۴ - ترجمه

 

کردگار اگر طمع نتوان بوصلش داشتن

وز فراق دیر باز او نباشم رستگار

غمزه جادوی او را ده ز بیماری شفا

خوبی رخسار او را زیر خط پوشیده دار

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ١ - در تعریف بهار و مدح تاج الدین علی سربداری

 

باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهار

بر چمن گسترده فرشی از پرند هفتکار

بر زمین گوئی که عکس آسمان افتاد باز

شد زمین چون آسمان در کسوت گوهر نگار

ز امتزاج خاک یابی باد را مشکین نفس

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - فی مدح السلطان الاعظم ابوالمجاهد محمد شاه انارالله برهانه

 

دوش چون پیروز شد بر روم شاه زنگبار

موکب سلطان هندستانشد از شام آشکار

همچو چین طره ی مشکین بت رویان چین

شد جهان از ناف شب پر نافه ی مشک تتار

گشته عالم تیره غار و آسمان از اختران

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - فی منقبة اسد الله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام

 

مرحبا ای نکهت عنبر نسیم نوبهار

جان فدای نفخه ات باد ای شمیم مشگبار

سنبل اندر جیب داری یاسمن در آستین

عود و صندل در میان یا مشک و عنبر در کنار

دوش هنگام سحر بر کوفه افکندی گذر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - فی الشکوی عن تعویق الاحسان

 

دی دمی با غمگساری باز می گفتم غمی

از بلای تنگدستی و جفای روزگار

گفت آنکت خواجه می فرمود آیا هیچ داد

گفتم آری داد گفت آخر چه گفتم انتظار

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۹
sunny dark_mode