گنجور

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷

 

فراموشت نکرد ایزد در آن حال

که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش

روانت داد و طبع و عقل و ادراک

جمال و نطق و رای و فکرت و هوش

ده انگشتت مرتب کرد بر کف

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۱

 

به صورت آدمی شد قطرهٔ آب

که چل روزش قرار اندر رحم ماند

و گر چل ساله را عقل و ادب نیست

به تحقیقش نشاید آدمی خواند

جوانمردی و لطف است آدمیت

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۶

 

پسندیده‌ست بخشایش ولیکن

منه بر ریش خلق‌آزار مرهم

ندانست آن که رحمت کرد بر مار

که آن ظلم است بر فرزند آدم

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۷

 

حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن

که بر زانو زنی دست تغابن

گرت راهی نماید راست چون تیر

از او برگرد و راه دست چپ گیر

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۸

 

شبانی با پدر گفت: ای خردمند

مرا تعلیم ده پیرانه یک پند

بگفتا: نیکمردی کن نه چندان

که گردد خیره گرگ تیز دندان

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۲

 

برو با دوستان آسوده بنشین

چو بینی در میان دشمنان جنگ

وگر بینی که با هم یکزبانند

کمان را زه کن و بر باره بر سنگ

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۸

 

الا تا نشنوی مدح سخنگوی

که اندک مایه نفعی از تو دارد

که گر روزی مرادش بر نیاری

دو صد چندان عیوبت بر شمارد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۱

 

پدر چون دور ِ عمرش منقضی گشت

مرا این یک نصیحت کرد و بُگذشت

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۱

 

که شهوت آتش است از وی بپرهیز

به خود بَر آتش ِ دوزخ مکُن تیز

در آن آتش نداری طاقت سوز

به صبر آبی بر این آتش زن امروز

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۴

 

به چشم ِ خویش دیدم در بیابان

که آهسته سَبَق بُرد از شتابان

سمند ِ بادپای از تک فرو ماند

شتربان همچنان آهسته می‌راند

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵

 

خری را ابلهی تعلیم می‌داد

بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم

حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی؟

در این سودا بترس از لوم ِ لایم

نیاموزد بهایم از تو گفتار

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸

 

ترحم بر پلنگ تیز دندان

ستمکاری بود بر گوسپندان

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۲

 

بلند آواز نادان گردن افراخت

که دانا را به بی شرمی بینداخت

نمی‌داند که آهنگ حجازی

فرو ماند ز بانگ طبل غازی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳

 

چو کنعان را طبیعت بی هنر بود

پیمبرزادگی قدرش نیفزود

هنر بنمای اگر داری نه گوهر

گل از خار است و ابراهیم از آزر

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۹

 

چو لقمان دید کاندر دست داوود

همی آهن به معجز موم گردد

نپرسیدش چه می‌سازی که دانست

که بی پرسیدنش معلوم گردد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۰

 

حکایت بر مزاج مستمع گوی

اگر خواهی که دارد با تو میلی

هر آن عاقل که با مجنون نشیند

نباید کردنش جز ذکر لیلی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۱

 

رقم بر خود به نادانی کشیدی

که نادان را به صحبت برگزیدی

طلب کردم ز دانایی یکی پند

مرا فرمود با نادان مپیوند

که گر دانای دهری خر بباشی

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۶

 

سگی را لقمه‌ای هرگز فراموش

نگردد ور زنی صَد نوبتش سنگ

و گر عمری نوازی سفله‌ای را

به کمتر تندی آید با تو در جنگ

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۸

 

گه اندر نعمتی مغرور و غافل

گه اندر تنگدستی خسته و ریش

چو در سرا و ضرّا حالت این است

ندانم کی به حق پردازی از خویش

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۵

 

گرت خوی من آمد ناسزاوار

تو خوی نیک خویش از دست مگذار

سعدی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode