فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
یکی تا موی اندام تو بر من
گرامیتر ز هر دو چشم روشن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
چو هر کس را برآید روز روشن
ز تاریکی پدید آمد شب من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
سپاهی بود همچون کوه آهن
بتر مردی درو بهتر ز بیژن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
اگر دیوار او باشد از آهن
به آتش تافته همچون دل من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
هر آنجا کش دریچه بود و روزن
بدو بر پنجره فرمود از آهن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۹ - بزم ساختن موبد در باغ و سرود گفتن رامشگر گوسان
و گرنه سرت را بردارم از تن
که از ننگ تو بی سر شد تن من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
ز باغ آرم گل و آزاده سوسن
کنم مجلس چو دیبای ملون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۸ - رسیدن رامین به مرو نزد ویس
پس آنگه ویس همچون ماه روشن
نشست آزرده بر سوراخ روزن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
ستاره بامداد و ماه روشن
چراغ کشور و خورشید برزن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
گل صد گنبد و آزاده سوسن
خداوند من و کام دل من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
چو آمد نوبهار وصل روشن
برآمد لاله و خیری و سوسن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
قبا و موزه و رانینش بر تن
ز سر تا پای بفسرده چو آهن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
چرا اکنون نبخشایی بر آن تن
کزو خوشی برد نسرین و سوسن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
بگفت این و دگر ره شد به روزن
ز روزن تیغ زد خورشید روشن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
اگر تو نازکی ای شاخ سوسن
هر آیینه نیی نازکتر از من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را
نسوزد عشق را جز عشق خرمن
چنان چون بشکند آهن به آهن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را
چنان آتش ز مهر افتاد بر من
که تن در سوز بود و دل به شیون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
نگردد موم هرگز هیچ آهن
نگردد دوست هرگز هیچ دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را
اگرچه مرگ باشد آفت تن
به چونین جای باشد راحت من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۱ - پاسخ دادن ویس رامین را
اگر کوهی بُدی از سنگ و آهن
نماندهستی کنون یک ذره در تن