گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۳

 

اگر بر تن خویش سالار و میرم

ملامت همی چون کنی خیر خیرم؟

چه قدرت رود بر تن منت ازان پس؟

نه من همچو تو بندهٔ چرخ پیرم

اسیرم نکرد این ستمگاره گیتی

[...]

ناصرخسرو
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

اگر رحمت نیاری من بمیرم

بدان گیتی ترا دامن بگیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

به خان خویش در، چونین اسیرم

نبینم دوستدار و دستگیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

گر اکنون از تو نومیدی پذیرم

به مرگ ناگهان پیشت بمیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

اگرچه من به دست او اسیرم

همی خواهم که در پیشش بمیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

سزد گر من نصیحت نپذیرم

به بخت خویش گریم تا بمیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

چرا از تو نصیحت نپذیرم

چرا راه سلامت برنگیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

هم اکنون راه شهر دوست گیرم

که گر میرم به راه دوست میرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

همینجا بند درگاه تو گیرم

همی گریم به زاری تا بمیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

چه باشد گر به برف اندر بمیرم

ز مردم جاودانه نام گیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۲ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

چرا به‌فسوس در سرما بمیرم

چرا راه سلامت برنگیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

ز بی رحمی نبودی دستگیرم

بدان تا من به برف اندر بمیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۷ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

کنون دست از عنانت بر نگیرم

همی نالم به زاری تا بمیرم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم

پندی که خرد دهد من آن نپذیرم

تا روز نهد خیال تو در پیشم

صد چشمه و من ز تشنگی می‌میرم

امیر معزی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۹ - در شکایت احوال

 

پس همان به که گوشه‌ای گیرم

تن زنم گر زیم و گر میرم

سنایی
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

داشت نتوان ببند و زنجیرم

گر دل از خدمتِ تو بر گیرم

حمیدالدین بلخی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۳۲ - ۴۰ - النوبة الثالثة

 

شهریست بزرگ و من بدو در میرم

تا خود زنم، و خود کشم، و خود گیرم

میبدی
 
 
۱
۲
۳
۱۳