گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

نکردمش فرمان همی موی من

بکند و خراشیده شد روی من

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲

 

چو آیی شبستان و مشکوی من

ببینی تو باشی جهانجوی من

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۳

 

یکی چاره سازم که بدگوی من

نراند به زشت آب در جوی من

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۲

 

چه فرمایدم چیست نیروی من

تو دانی هنرها و آهوی من

۱ بیت
فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۴ - چو شد یار با بارهٔ گام زن

 

نبایستت آمد همی سوی من

وگر چند نشکیبی از روی من

۱ بیت
عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

کی آید پذیره کنون سوی من

بدیدار تیغ با جوی من

۱ بیت
عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

ایا تازه گل برگ خوش بوی من

شدی شادنا بوده از روی من

۱ بیت
عیوقی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۲۷ - گفتگو کردن پهلوانان با یکدیگر از برای بانو گشسب

 

یکی گفت گر آیی به کین سوی من

ببینی تو خود زور و بازوی من

۱ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۴ - نامه نوشتن ارژنگ شاه به زنگبار و یاری خواستن گوید

 

کنون گر بیاری سپه سوی من

بیاری برافروزد این روی من

۱ بیت
عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۲ - کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید

 

به پیچد به تن بر همی موی من

فتد آتش تیز در خوی من

۱ بیت
عثمان مختاری
 

ایرانشان » بهمن‌نامه » آغاز داستان » بخش ۱۹ - نامه فرستادن لؤلؤ به نزدیک نصر حارث

 

که جز تو نباشد کسی شُوی من

نبیند جز از تو کسی روی من

۱ بیت
ایرانشان
 

وطواط » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

ای برده آتش رخ تو آب روی من

رفته دل از محبت و رفته ز کوی من

با روی نیکوی تو نماندست هیچ بد

کز روی نیکوی تو نیامد بروی من

نی از تو هیچ وقت سلامی بنزد من

[...]

۵ بیت
وطواط
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۷

 

ای باد صبح دم گذری کن بکوی من

پیغام من ببر ببر ماه روی من

۱ بیت
نصرالله منشی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲

 

ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من

گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من

من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم

پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من

رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳

 

از عشق دوست بین که چه آمد به روی من

کز غم مرا بکشت و نیازرد موی من

از عشق یار روی ندارم که دم زنم

کز عشق روی او چه غم آمد به روی من

باری کبوترا تو ز من نامه‌ای ببر

[...]

۸ بیت
خاقانی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را

 

تو ای پهلوان کامدی سوی من

نگهدار پهلو ز پهلوی من

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۳ - سگالش خاقان در پاسخ اسکندر

 

بگویید کارد عنان سوی من

ندارد نهان روی از روی من

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۸ - نشاط کردن اسکندر با کنیزک چینی

 

مگر دید شب ترکی روی من

که چون خال من گشت هندوی من

۱ بیت
نظامی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۳