گنجور

 
خاقانی

از عشق دوست بین که چه آمد به روی من

کز غم مرا بکشت و نیازرد موی من

از عشق یار روی ندارم که دم زنم

کز عشق روی او چه غم آمد به روی من

باری کبوترا تو ز من نامه‌ای ببر

نزدیک یار و پاسخش آور به سوی من

درد دلم ببین که دلم وصل جوی اوست

آه ای کبوتر از دل سیمرغ جوی من

زنهار تا به برج دگر کس بنگذری

برجت سرای من به و صحرات کوی من

گستاخ برمپر که مبادا که ناگهی

شاهین بود نشانده به راهت عدوی من

بر پای بندمت زر چهره که حاسدان

بی‌رنگ زر رها نکنندت به بوی من

خاقانی است جوجو در آرزوی او

او خود به نیم جو نکند آرزوی من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

ای برده آتش رخ تو آب روی من

رفته دل از محبت و رفته ز کوی من

با روی نیکوی تو نماندست هیچ بد

کز روی نیکوی تو نیامد بروی من

نی از تو هیچ وقت سلامی بنزد من

[...]

نصرالله منشی

ای باد صبح دم گذری کن بکوی من

پیغام من ببر ببر ماه روی من

سلمان ساوجی

ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من

عشق است عادت تو و دردست خوی من

جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد!

آن روز را که کم شود این آرزوی من

برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت:

[...]

جامی

چین در جبین فکنده گذشتی به سوی من

زنجیر کرده ای در رحمت به روی من

از زخم ناخنم تن لاغر شد استخوان

باز آکه شد سفید ز هجر تو موی من

بود آرزوی خاطر من خط بر آن عذار

[...]

صائب تبریزی

شد خشک از گشودن لب آبروی من

آخر چو غنچه جام تهی شد سبوی من

خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم

داغ است عشق از دل بی آرزوی من

خون مشک در پیاله من خود به خود نشد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه