از عشق دوست بین که چه آمد به روی من
کز غم مرا بکشت و نیازرد موی من
از عشق یار روی ندارم که دم زنم
کز عشق روی او چه غم آمد به روی من
باری کبوترا تو ز من نامهای ببر
نزدیک یار و پاسخش آور به سوی من
درد دلم ببین که دلم وصل جوی اوست
آه ای کبوتر از دل سیمرغ جوی من
زنهار تا به برج دگر کس بنگذری
برجت سرای من به و صحرات کوی من
گستاخ برمپر که مبادا که ناگهی
شاهین بود نشانده به راهت عدوی من
بر پای بندمت زر چهره که حاسدان
بیرنگ زر رها نکنندت به بوی من
خاقانی است جوجو در آرزوی او
او خود به نیم جو نکند آرزوی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و غم ناشی از آن صحبت میکند. شاعر از درد و رنجی که عشق به محبوبش به او تحمیل کرده، میگوید و اشاره دارد که به خاطر عشق یار، توان صحبت و بیان احساساتش را ندارد. او از کبوتر میخواهد که نامهای به یارش ببرد و از او پاسخ بگیرد. در ادامه، شاعر به درد دلش و آرزوی وصال محبوبش اشاره میکند و به کبوتر هشدار میدهد که در مسیرش به کسی برنخورد و از او مراقبت کند، زیرا حاسدان او را زیر نظر دارند. در نهایت، شاعر به خود و آرزویش اشاره میکند و نشان میدهد که عشق او به محبوبش عمیق و صادقانه است، حتی اگر محبوبش به اندازه نیم جوی هم به او اهمیت ندهد.
هوش مصنوعی: از عشق معشوق ببین چه بر سر من آمد؛ این عشق چنان مرا نابود کرد که حتی غم و رنجی که کشیدم، به اندازهای نبود که موهایم را آزرده کند.
هوش مصنوعی: من از عشق معشوقم رو نمیگیرم و هیچ سخنی نمیگویم، زیرا اینکه عشق او چه درد و غمی به من آورده، برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: پس از مدتی دوری، ای کبوتر، از طرف من نامهای به یارم ببر و پاسخ او را برایم بیاور.
هوش مصنوعی: درد دلم را ببین که قلبم به سمت جوی او میکشد. آه، ای کبوتر، از دل سیمرغ من پرواز کن.
هوش مصنوعی: مراقب باش که به جای دیگری نروی، زیرا برج تو خانه من است و کوچه من نیز در آنجاست.
هوش مصنوعی: مراقب باش که به خودت مغرور نشوی، زیرا ممکن است ناگهان دشمن من، که مانند شاهینی در کمین است، به تو آسیب بزند.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت تو، تو را به خودم وابسته میکنم، زیرا حسودان هرگز نمیگذارند که تو را به سادگی فراموش کنم و همواره در پی تو هستند.
هوش مصنوعی: خاقانی در تلاش برای رسیدن به آرزوی خودش است، اما او حتی به نصف یک جو هم برای آرزوی من اهمیت نمیدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای برده آتش رخ تو آب روی من
رفته دل از محبت و رفته ز کوی من
با روی نیکوی تو نماندست هیچ بد
کز روی نیکوی تو نیامد بروی من
نی از تو هیچ وقت سلامی بنزد من
[...]
ای باد صبح دم گذری کن بکوی من
پیغام من ببر ببر ماه روی من
ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من
عشق است عادت تو و دردست خوی من
جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد!
آن روز را که کم شود این آرزوی من
برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت:
[...]
چین در جبین فکنده گذشتی به سوی من
زنجیر کرده ای در رحمت به روی من
از زخم ناخنم تن لاغر شد استخوان
باز آکه شد سفید ز هجر تو موی من
بود آرزوی خاطر من خط بر آن عذار
[...]
شد خشک از گشودن لب آبروی من
آخر چو غنچه جام تهی شد سبوی من
خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم
داغ است عشق از دل بی آرزوی من
خون مشک در پیاله من خود به خود نشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.